جدول جو
جدول جو

معنی مرتاب - جستجوی لغت در جدول جو

مرتاب(مُ)
از ’ری ب’، گمان مند. (مهذب الاسماء). مریب. آنکه به شک باشد. شاک. دیرباور. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
مرتاب
آنکه در شک و تردید باشد جمع مرتابین، دو دله
تصویری از مرتاب
تصویر مرتاب
فرهنگ لغت هوشیار
مرتاب((مُ))
آن که در شک و تردید باشد
تصویری از مرتاب
تصویر مرتاب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مهتاب
تصویر مهتاب
(دخترانه)
ماه تابان، ماه تابناک، نور و روشنایی ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهرتاب
تصویر مهرتاب
(دخترانه)
آنچه خورشید بر آن می تابد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مهتاب
تصویر مهتاب
تابش ماه، روشنایی ماه، مهشید، ماهتاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرتعب
تصویر مرتعب
ترسنده، آنکه از چیزی بترسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرتاض
تصویر مرتاض
کسی که برای تهذیب نفس ریاضت بکشد، ریاضت کش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرتکب
تصویر مرتکب
اقدام کننده به کاری به ویژه کار زشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موتاب
تصویر موتاب
شالنگی، کسی که ریسمان مویی می تابد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرتقب
تصویر مرتقب
محافظ و نگهبان، مراقب، چشم دارنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرتاب
تصویر پرتاب
بسیار تابیده، تابدار، پر پیچ و خم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرداب
تصویر مرداب
تالاب، استخر، آبگیر عمیق، آب ایستاده و لجن زار، پیش رفتگی آب دریا در خشکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرتاب
تصویر پرتاب
انداختن و پرت کردن چیزی از جایی به جای دیگر، پرش، مسافتی که تیر از محل رها شدن تا افتادن بپیماید، پرتاب تیر، تیر پرتاب، برای مثال یکی کنده کرده به گرد اندرون / به پهنای پرتاب تیری فزون (فردوسی - ۵/۲۰۳)
پرتاب کردن: پرت کردن، دور افکندن، دور انداختن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ مَ)
یکی از فنون کشتی قدیم. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مراتب
تصویر مراتب
درجات، طبقات، رتبه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتعب
تصویر مرتعب
ترسیده هراسیده ترسنده ترسان خایف جمع مرتعبین
فرهنگ لغت هوشیار
پی در پی، به ترتیب، پیاپی پشت هم به سامان ونار دیک با ترتیب و نظم، پی در پی پشت سرهم، مرتبا نامه های او بمن میرسید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتاض
تصویر مرتاض
ریاضت کشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهتاب
تصویر مهتاب
نوری که از کره ماه به سطح زمین میرسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرداب
تصویر مرداب
برکه و آبگیر عمیق و پرعرض و طول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتکب
تصویر مرتکب
اقدام کننده بکاری
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته مرزاب: ناودان، ناو کشتی دراز، ناودان کشتی آب ریز ناودان، کشتی دراز و بزرگ، ناودانی است که آب جمع شده در کشتی بوسیله آن بدریا جمع مرازیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرتاب
تصویر پرتاب
تیر پرتاب، نوعی تیر که آن را بسیار دور توان انداخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتاب
تصویر ارتاب
سوده شدن و ریختن سوده ریزی، گدایی دربی نیازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمرتاب
تصویر کمرتاب
(کشتی) یکی از فنون کشتی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرتاب
تصویر پرتاب
((پَ))
انداختن، پرت کردن، پرش، پرتو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرتاب
تصویر پرتاب
پرپیچ و شکن، چیزی که سخت تافته شده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرزاب
تصویر مرزاب
((مِ))
ناودانی که آب جمع شده در کشتی به وسیله آن به دریا ریزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرداب
تصویر مرداب
((مُ))
تالاب، آبگیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مراتب
تصویر مراتب
((مَ تِ))
جمع مرتبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرتکب
تصویر مرتکب
((مُ تَ کِ))
انجام دهنده کاری ناروا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرتاب
تصویر پرتاب
پرتحمل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مراتب
تصویر مراتب
چگونگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرتاض
تصویر مرتاض
تپاسبد
فرهنگ واژه فارسی سره