هرچیز آرزوشده و دولت و ثروت. (ناظم الاطباء) ، در فرهنگ گشایش نامه به معنی جعد کرده شده نوشته و در کتب لغت یافته نشد مگر به معنی حسدکرده شده. (غیاث) (آنندراج)
هرچیز آرزوشده و دولت و ثروت. (ناظم الاطباء) ، در فرهنگ گشایش نامه به معنی جعد کرده شده نوشته و در کتب لغت یافته نشد مگر به معنی حسدکرده شده. (غیاث) (آنندراج)
بسته. (منتهی الارب). محکم کرده و بسته شده. (از اقرب الموارد). بند کرده شده، متعلق. منسوب. (ناظم الاطباء). وابسته. ربط داده شده. - مربوط بودن با کسی، با او پیوستگی یا دوستی یا آمد و رفت داشتن. با وی در ارتباط بودن. با او رابطه داشتن: در قزوین با خواجه افضل ترکه مختلط و مربوط بود. (عالم آراء از فرهنگ فارسی معین). - مربوط بودن کاری یا سخنی به کسی، متعلق بدو بودن. او را در آن کار سهمی و نفعی بودن. او را در آن امر حقی و دخلی بودن. - مربوط کردن، ربط دادن. بهم پیوستن. ، مرتب. (ناظم الاطباء). بهم پیوسته. مرتبط با هم. دارای رابطه و پیوند. - سخن مربوط، سخنی که مبتدا و خبرش معلوم و مرتب و منظم باشد. مقابل سخن نامربوط که در آن موضوع ها بهم ربطی ندارند و کنایه از پرت و پلا و جفنگ و بی معنی است
بسته. (منتهی الارب). محکم کرده و بسته شده. (از اقرب الموارد). بند کرده شده، متعلق. منسوب. (ناظم الاطباء). وابسته. ربط داده شده. - مربوط بودن با کسی، با او پیوستگی یا دوستی یا آمد و رفت داشتن. با وی در ارتباط بودن. با او رابطه داشتن: در قزوین با خواجه افضل ترکه مختلط و مربوط بود. (عالم آراء از فرهنگ فارسی معین). - مربوط بودن کاری یا سخنی به کسی، متعلق بدو بودن. او را در آن کار سهمی و نفعی بودن. او را در آن امر حقی و دخلی بودن. - مربوط کردن، ربط دادن. بهم پیوستن. ، مرتب. (ناظم الاطباء). بهم پیوسته. مرتبط با هم. دارای رابطه و پیوند. - سخن مربوط، سخنی که مبتدا و خبرش معلوم و مرتب و منظم باشد. مقابل سخن نامربوط که در آن موضوع ها بهم ربطی ندارند و کنایه از پرت و پلا و جفنگ و بی معنی است