جدول جو
جدول جو

معنی مرایحه - جستجوی لغت در جدول جو

مرایحه
(مُ یَ حَ)
راحت. (متن اللغه). سروری که به حصول یقین حاصل شود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رایحه
تصویر رایحه
(دخترانه)
بوی خوش، بوی خوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مرابطه
تصویر مرابطه
رابطه داشتن، مداومت و مواظبت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرایچه
تصویر سرایچه
سراچه، سرای کوچک، خانۀ کوچک، خانۀ اندرونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبایعه
تصویر مبایعه
مبایعت، با هم خرید و فروش کردن، بیعت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرابحه
تصویر مرابحه
معاملۀ پولی کردن با گرفتن سود، ربح گرفتن، سود دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رایحه
تصویر رایحه
نسیم یا بویی که به مشام می رسد، بو، بوی، بوی بد یا بوی خوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراجعه
تصویر مراجعه
رجوع کردن به کسی یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(عَ مَ ضَ)
با هم آمیزش کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مخالطت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ حَ)
انقراقون. خرم. (ابن البیطار)
لغت نامه دهخدا
(ضَ / ضِ / ضِ حِ / ضَ حِ)
یکدیگر را آواز دادن. (منتهی الارب) (آنندراج). همدیگر را آواز کردن. (ناظم الاطباء). تصایح. به یکدیگر بانگ زدن. با کسی بانگ کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). صیاح. رجوع به صیاح شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
گاه این کار بستن و گاه آن را. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی). گاه این کار وگاه آن کار را کردن و گاهی بر این پا و گاهی بر آن پا ایستادن. (از منتهی الارب) : راوح بین العملین، گاهی بدین کار و گاهی بدان کار پرداخت. راوح بین رجلیه، لختی روی این پا و لختی روی آن پا ایستاد. راوح جنبیه، پهلو به پهلو گشت. مدتی بدین پهلو خوابید و مدتی روی پهلوی دیگر. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ خَ)
تهمت کردن و تهمت ورزیدن. (منتهی الارب) : رایف للظنه، قارفها و طنف لها. (متن اللغه) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
به سود بازرگانی کردن. (دستورالاخوان) (تاج المصادر بیهقی). بر سود فروختن چیزی را. (از منتهی الارب). مرابحه بیع و فروختن است به زیادت قیمت نخستین. (از تعریفات). مرابحت. مرابحه، سود دادن کسی را بر متاع او. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). مرابحت. مرابحه، بیع مرابحه، آن است که فروشنده قیمتی را که برای کالائی پرداخته است ذکر کند و باافزودن مبلغی بر آن به عنوان سود مجموع را قیمت فروش بعدی قرار دهد. در بیع مرابحه لازم است که بایع و مشتری هر دو به مقدار قیمت خرید اول و مقدار ربح واقف باشند و در صورت اثبات خلاف آن مشتری حق فسخ دارد
لغت نامه دهخدا
(شَلْوْ)
نبرد کردن با کسی در اندازۀ چیزی. (از منتهی الارب) : راجحته فرجحته، للمغالبه، کنت أوزن منه. (از متن اللغه) ، غالب آمدن. (آنندراج). رجوع به معنی قبلی شود
لغت نامه دهخدا
(صَ صَ هََ)
جد کردن در کار. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). در کاری جد کردن. (المصادر زوزنی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، پرهیز کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). از چیزی حذر کردن. (المصادر زوزنی، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، با هم جنگ کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). مقاتله نمودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مباینه و مباینت در فارسی: اویناختاری ناسازی از هم جدا شدن از یکدیگر جدا شدن با هم مخالف بودن جمع مباینات
فرهنگ لغت هوشیار
مادر اندر زن پدر: چو آمد کوس سلطانی چه باشد کاس شیطانی ک چو آمد مادر مشفق چه باشد مهر ماریره ک (مولوی انجمن آنند) توضیح در دیوان کبیر مصحح آقای فروزانفر نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرایخه
تصویر قرایخه
(گویش گیلکی) ترکی ک کشوری (غیرنظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متایسه
تصویر متایسه
ممارست کردن، مدافعت نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متایزه
تصویر متایزه
با هم غلبه نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
مبایعه و مبایعت در فارسی: خرید و فروش، سر سپردن هم پیمان شدن خرید و فروش کردن، بیعت کردن، خرید و فروش، بیعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاینه
تصویر محاینه
معامله کردن با کسی به هنگامها
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی می ناب، سخن رو راست آوند می تنگ می ساغر شراب خالص و پاکیزه، سخن خالص و بی آمیغ. خنور شراب آوند شراب
فرهنگ لغت هوشیار
سرای کوچک، خانه اندرونی خلوتخانه، صنودقچه ای که درون صندوق بزرگی بود، قفسی بی ته که مرغان خانگی را در زیر آن نگاهدارند. یا سراچه آدرنگ. دنیا. یا سراچه ضرب. ضرابخانه دار الضرب. یا سراچه گل. دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترویحه
تصویر ترویحه
ترساندن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترجیحه
تصویر ترجیحه
امید بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمرایه
تصویر حمرایه
توسکا توسه: درخت توسکای قشلاقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایحه
تصویر رایحه
نسیمی که بمشام رسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرابحه
تصویر مرابحه
سود دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایحه
تصویر رایحه
((یِ حِ))
بوی، بوی خوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرابحه
تصویر مرابحه
((مُ بِ حِ))
سود دادن، نفع دادن، ربح گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مراجعه
تصویر مراجعه
بازگشت
فرهنگ واژه فارسی سره
بهره کاری، تنزیل، ربا، ربح، سودخوری، مرابحت، نزول، ربح گرفتن، سود دادن، نزول دادن
متضاد: قرض الحسنه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بو، ریح، شمیمه، شمیم، عطر، نکهت
فرهنگ واژه مترادف متضاد