دهی است از دهستان چارکی بخش لنگۀ شهرستان لار، در 90هزارگزی شمال غربی لنگه و جنوب کوه سفید، دردامنۀ گرمسیری واقع و دارای 350 تن سکنه است. آبش از چاه تأمین می شود. محصولش غلات، خرما، صیفی و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان چارکی بخش لنگۀ شهرستان لار، در 90هزارگزی شمال غربی لنگه و جنوب کوه سفید، دردامنۀ گرمسیری واقع و دارای 350 تن سکنه است. آبش از چاه تأمین می شود. محصولش غلات، خرما، صیفی و شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
مخادعه. مراوغه. رجوع به مراوغه شود، با هم زورآزمائی کردن. با هم درآویختن و کشتی گرفتن. مصارعه. رجوع به مراوغه شود: رای بر آن قرار گرفت که اوساط حشم و آحادجمع لشکر چون شغال و روباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و به مجاولت و مراوغت درآمدند و از هر جانب می تاختند. (مرزبان نامه، از فرهنگ فارسی معین)
مخادعه. مراوغه. رجوع به مراوغه شود، با هم زورآزمائی کردن. با هم درآویختن و کشتی گرفتن. مصارعه. رجوع به مراوغه شود: رای بر آن قرار گرفت که اوساط حشم و آحادجمع لشکر چون شغال و روباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و به مجاولت و مراوغت درآمدند و از هر جانب می تاختند. (مرزبان نامه، از فرهنگ فارسی معین)
با کسانی دستان آوردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). فریب دادن کسی را در کاری. (از منتهی الارب). مخادعه. (زوزنی) (متن اللغه (اقرب الموارد) ، کشتی گرفتن با کسی. (تاج المصادر بیهقی). با همدیگر کشتی گرفتن. (از منتهی الارب). مصارعه. (زوزنی) (اقرب الموارد). مراوغت. رجوع به مراوغت شود
با کسانی دستان آوردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). فریب دادن کسی را در کاری. (از منتهی الارب). مخادعه. (زوزنی) (متن اللغه (اقرب الموارد) ، کشتی گرفتن با کسی. (تاج المصادر بیهقی). با همدیگر کشتی گرفتن. (از منتهی الارب). مصارعه. (زوزنی) (اقرب الموارد). مراوغت. رجوع به مراوغت شود
کشتی گرفتن با کسی: ... رای برآن قرار گرفت که اوساط حشم و آحاد جمع لشکر چون شغال وروباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و بمجاولت و مراوغت در آمدند و از هر جانب می تاختند
کشتی گرفتن با کسی: ... رای برآن قرار گرفت که اوساط حشم و آحاد جمع لشکر چون شغال وروباه و گرگ و امثال ایشان در پیش افتادند و بمجاولت و مراوغت در آمدند و از هر جانب می تاختند