- مرافعه
- با هم دعوا داشتن، مشاجره داشتن، شکایت نزد حاکم بردن، با هم به دادگاه رفتن و دادخواهی کردن
معنی مرافعه - جستجوی لغت در جدول جو
- مرافعه
- با هم دعوی داشتن
- مرافعه ((مُ فِ عَ یا عِ))
- نزاع کردن، درگیر شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بازگشت
رجوع کردن به کسی یا چیزی
مدافعت و مدافعه در فارسی: وانش پافند پاد آفند ایستادگی راندن پس زدن همدیگر را راندن و دور کردن دفاع کردن: از بیم جان دلها بر مرگ نهاده بمدافعه و مقابله بایستادند، حمایت و جانبداری کردن از کسی جمع مدافعات
مرافقه و مرافقت در فارسی: همراهی همگامی دوستی، سازگاری باهم رفیق شدن دوست گشتن، همراهی کردن، رفق کردن ملاطفت نمودن جمع مرافقات
مرافعه: مرافعت پیش قاضی بردیم
مرافده و مرافدت در فارسی: دستیاری یاریگری معاونت کردن یاری کردن: بتوفیق خدای و موافقت رای و مساعدت و رعایت درایت... و اعانت حدس ومرافدت ذکا بجواهر زواهرالفاظ... و اشعار... متحلی گردانید
مراضعت و مراضعه در فارسی: شیر دادن شیر دادن
مراجعه و مراجعت در فارسی: باز گشت، سرزدن، باز گردانیدن، زن را به خانه آوردن رجوع کردن، باز گشتن، رجوع، بازگشت. توضیح بمعنی 2 و 4 غالبا مراجعت بکاررود جمع مراجعات، آنست که شاعر در یک مصراع یا یک بیت مطلبی را بطریق پرسش و پاسخ بیاورد سوال و جواب
مرابعه در فارسی بهار مزد کردن، بار بردار ساختن: دو دستی زنبه ساختن با دست ها بهار مزد کردن مقابل مضایقه (تابستان مزد کردن)، دو کس دست هم را گرفته تنگبار بر شتر نهادن چون مربعه نباشد (مربعه چوبی است که دو مرد دو طرف آنرا بگیرند تا بار را برای نهادن بر - چارپایان با آن بلند کنند)
مرتفعه در فارسی مونث مرتفع بلندی مونث مرتفع: قلل مرتفعه جمع مرتفعات
کتک زدن، کتک کاری مضاربه: ... و جنگ و مدافعت و کینه کشی ومسافعت از میانه برداشته و همه فرمان پادشاه را مطوع و منقاد گشته
مشافعت در فارسی: لتکاری (لت کتک)
دیلم، بالابر، شل دهن ول زبان
دادستان، داد گوی (وکیل دادگستری) داد گزار
دست به گریبان شدن به هم در افتادن
بازگشت
یکدیگر را یاری دادن، معاونت کردن
رابطه داشتن، مداومت و مواظبت کردن
با هم گفتگو کردن، رو به رو سخن گفتن
نامه، به هم نامه نوشتن، نامه فرستادن
مبایعت، با هم خرید و فروش کردن، بیعت کردن
رجوع کردن، بازگشتن، توبه کردن، بازگشتن به سوی خدا
گرو گذاشتن، شرط بستن، شرط بندی در مسابقۀ اسب دوانی
معاملۀ پولی کردن با گرفتن سود، ربح گرفتن، سود دادن
با هم دوستی و آمد و شد داشتن، با کسی رفت و آمد داشتن
به یکدیگر ضربه و لطمه زدن، همدیگر را طرد کردن یا کشتن
یکدیگر را راندن و دور کردن، از کسی حمایت و طرف داری کردن، دفاع کردن، سهل انگاری در انجام کاری، تعلّل کردن