جدول جو
جدول جو

معنی مراغم - جستجوی لغت در جدول جو

مراغم
(مَ غِ)
جمع واژۀ مرغم و مرغم به معنی بینی. (از متن اللغه). رجوع به مرغم شود
لغت نامه دهخدا
مراغم
(مُ غِ)
ناراضی. کراهت دارنده. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از مراغمه. رجوع به مراغمه شود
لغت نامه دهخدا
مراغم
(مُ غَ)
هجرتگاه. (ترجمان علامۀ جرجانی). مهرب. گریزگاه. (از متن اللغه). مذهب. مهرب. (اقرب الموارد). رفتن جای. گریزجای. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، مضطرب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). جای اضطراب. (ناظم الاطباء). السعه و المضطرب الواسع. (متن اللغه). گویند: وقع فی المراغم، ای فی المضطرب. (اقرب الموارد) ، قلعه. (منتهی الارب). حصن. (متن اللغه) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مراغم
گریزگاه، دژ کلات، آشفته پریشان سراسیمه
تصویری از مراغم
تصویر مراغم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مراسم
تصویر مراسم
جمع واژۀ مرسوم، ویژگی هنجاری که براساس آیین یا فرهنگ در یک جامعه رایج شده است، چیزی که از طرف والی یا حاکم به کسی داده می شود، جیره، مواجب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراغی
تصویر مراغی
از مردم مراغه، مراغه ای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراهم
تصویر مراهم
مرهم ها، داروهایی که روی زخم بگذارند، جمع واژۀ مرهم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضراغم
تصویر ضراغم
ضرغام، شیر درنده، دلاور، شجاع، قوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراحم
تصویر مراحم
مرحمت ها، رحمت ها، مهربانی ها، جمع واژۀ مرحمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراغه
تصویر مراغه
غلتیدن روی خاک
مراغه کردن: مراغه، برای مثال چون مراغه کند کسی بر خاک / چون بود خاک از او چه دارد باک (عنصری - لغت فرس۱ - مراغه)
فرهنگ فارسی عمید
(شَ لَ لَ)
از کسی بریدن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 88) (زوزنی). با کسی خشم گرفتن و از میان قومی بشدن. (تاج المصادر بیهقی). جدائی کردن. (منتهی الارب). دوری گزیدن از کسی: راغم القوم، نابذهم و هاجرهم و عاداهم، و راغم اباه ، فارقه علی رغم منه و کراهه. (اقرب الموارد) (از متن اللغه). آشکارا جنگ کردن با کسان و جدائی نمودن و عداوت کردن. (از منتهی الارب). خشم گرفتن با یکدیگر. (زوزنی). جدائی و دوری و خشم کردن با هم. (منتهی الارب) ، کسی را به خشم آوردن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 88) (از زوزنی)
لغت نامه دهخدا
منسوب به مراغه از مدرم مراغه اهل مراغه: و سره گفته است آن مراغی که گفته است: ماهر دو مراغی بچه ایم ای مهتر، باشد ز خری در من و تو هرد واثر... . (مرزبان نامه)
فرهنگ لغت هوشیار
ماچه خر ماده خر در فارسی واژه مراغه از مراغ که غلتگاه ستور است بر گرفته شده و برابر با غلت زدن ستورانه به کار رفته است. بخاک غلتیدن: (خواجه احمدبن حسن) این را سخت خواهان بود که بهانه می جست بر حصیری تا وی را بمالد که دانست وقت نیک است و امیر بهیچ حال جانب وی را که دی خلعت وزارت داده امروز به حصیری بندهد وچون خاک یافت مراغه دانست کرد. توضیح بمعنی در خاک غلتیدن در عربی فقط باب تفعیل (تمریغ) و تفعل (تمرغ) استعمال میشود و مراغه فقط اسم مکان یعنی محل غلتیدن آمده، موضعی که چارپایان در آنجا بخاک غلتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراغب
تصویر مراغب
آرزومند، راغب، مشتاق، مایل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراسم
تصویر مراسم
آداب، آئین ها، قاعده ها، شرایط
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مرحمه، نواخت ها مهربانی ها جمع مرحمت (مرحمه) مرحمتها مهربانیها: و مراحم حضرت صاحبقرانی شامل حال هنگنان گشته
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مرهم، بریزه ها بریزگان جمع مرهم: و الم جراحت ماتمش را بمراهم مراحم بیکرانه تسکین بخشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراغه
تصویر مراغه
((مَ غَ یا غ))
جای غلتیدن ستوران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مراحم
تصویر مراحم
((مَ حِ))
جمع مرحمت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مراسم
تصویر مراسم
((مَ س))
جمع مرسوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مراسم
تصویر مراسم
آیین ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مراسم
تصویر مراسم
Convention
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مراسم
تصویر مراسم
convention
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مراسم
تصویر مراسم
konvansiyon
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مراسم
تصویر مراسم
konvensi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مراسم
تصویر مراسم
सम्मेलन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مراسم
تصویر مراسم
convenzione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مراسم
تصویر مراسم
конвенція
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مراسم
تصویر مراسم
convención
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مراسم
تصویر مراسم
conventie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مراسم
تصویر مراسم
конвенция
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مراسم
تصویر مراسم
konwencja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مراسم
تصویر مراسم
Konvention
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مراسم
تصویر مراسم
convenção
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مراسم
تصویر مراسم
회의
دیکشنری فارسی به کره ای