جمع واژۀ مرسال. (منتهی الارب). رجوع به مرسال شود، جمع واژۀ مرسل. (دستورالاخوان) : احادیث مراسیل مقابل مسانید و مقاطیع. (یادداشت مؤلف). رجوع به مرسل شود
جَمعِ واژۀ مرسال. (منتهی الارب). رجوع به مِرسال شود، جَمعِ واژۀ مُرسَل. (دستورالاخوان) : احادیث مراسیل مقابل مسانید و مقاطیع. (یادداشت مؤلف). رجوع به مُرسَل شود
جمع واژۀ برطیل. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به برطیل شود، بندکرده، فروهشته، بالازده، خراب و منهدم. مضمحل. (یادداشت مؤلف). رجوع به برافکندن و افکنده در همین لغت نامه شود
جَمعِ واژۀ برطیل. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به برطیل شود، بندکرده، فروهشته، بالازده، خراب و منهدم. مضمحل. (یادداشت مؤلف). رجوع به برافکندن و افکنده در همین لغت نامه شود
جمع واژۀ مرسوم به معنی کتاب مطبوع است. (از متن اللغه). جمع واژۀ مرسوم، به معنی مکتوب است و عامه مراسم و مراسیم را به مکاتیب ولاه اختصاص داده اند. (از اقرب الموارد). فرامین و مکاتیب بزرگان و امراء: من خود (مقریزی) مشاهده کردم مراسیمی که از ملک المنصور قلاور صادر شده بود. (رسالۀ اوزان و مقادیر مقریزی)
جَمعِ واژۀ مرسوم به معنی کتاب مطبوع است. (از متن اللغه). جَمعِ واژۀ مرسوم، به معنی مکتوب است و عامه مراسم و مراسیم را به مکاتیب ولاه اختصاص داده اند. (از اقرب الموارد). فرامین و مکاتیب بزرگان و امراء: من خود (مقریزی) مشاهده کردم مراسیمی که از ملک المنصور قلاور صادر شده بود. (رسالۀ اوزان و مقادیر مقریزی)
فرستنده. ارسال کننده. رسیل. (از متن اللغه). پیغام کننده. (ناظم الاطباء). نامه فرستنده. (فرهنگ فارسی معین). نعت فاعلی است از مراسله به معنی برانگیختن و به رسالت فرستادن. رجوع به مراسله شود، پیروی کننده در کار. (ناظم الاطباء). رسیل. (اقرب الموارد) : راسله فی عمله، تابعه، فهو رسیل. (متن اللغه). رجوع به رسیل شود، زنی که در هر دو ساق وی موی بسیار و دراز بود. (از منتهی الارب). زنی که ساق هایش پرمو باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به مراسیل شود، زن شوی مرده. (مهذب الاسماء). زنی که او را شوی وی جدا کرده باشد یا زن کلان سال یا زن شوی مرده. (از منتهی الارب). زنی که به سبب مرگ یا طلاق از شوی خود جدا مانده باشد. (از متن اللغه) ، زنی که از شوی خود احساس طلاق کند و خود را برای شوی دیگری زینت کند و به وی پیام فرستد. و در آن زن هنوز جوانی باقی باشد، زنی که به خطبه کنندگان نامه و پیغام کند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، زنی که چند بار طلاق داده شده است و پروائی ندارد. (از متن اللغه) ، زنی که سنی بر او گذشته باشد وهنوز باقیمانده ای از جوانی در وی باشد. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). والاسم: الرسال. (متن اللغه)
فرستنده. ارسال کننده. رسیل. (از متن اللغه). پیغام کننده. (ناظم الاطباء). نامه فرستنده. (فرهنگ فارسی معین). نعت فاعلی است از مراسله به معنی برانگیختن و به رسالت فرستادن. رجوع به مراسله شود، پیروی کننده در کار. (ناظم الاطباء). رسیل. (اقرب الموارد) : راسله فی عمله، تابعه، فهو رسیل. (متن اللغه). رجوع به رسیل شود، زنی که در هر دو ساق وی موی بسیار و دراز بود. (از منتهی الارب). زنی که ساق هایش پرمو باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به مراسیل شود، زن شوی مرده. (مهذب الاسماء). زنی که او را شوی وی جدا کرده باشد یا زن کلان سال یا زن شوی مرده. (از منتهی الارب). زنی که به سبب مرگ یا طلاق از شوی خود جدا مانده باشد. (از متن اللغه) ، زنی که از شوی خود احساس طلاق کند و خود را برای شوی دیگری زینت کند و به وی پیام فرستد. و در آن زن هنوز جوانی باقی باشد، زنی که به خطبه کنندگان نامه و پیغام کند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، زنی که چند بار طلاق داده شده است و پروائی ندارد. (از متن اللغه) ، زنی که سنی بر او گذشته باشد وهنوز باقیمانده ای از جوانی در وی باشد. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). والاسم: الرسال. (متن اللغه)
جمع واژۀ مرساه. (از متن اللغه). رجوع به مرساه به معنی لنگرگاه شود، گویند: القت السحابه مراسیها، یعنی ابر بر جای ماند و پیوسته بارید. (منتهی الارب) ، استقرت و جادت. (متن اللغه)
جَمعِ واژۀ مرساه. (از متن اللغه). رجوع به مرساه به معنی لنگرگاه شود، گویند: القت السحابه مراسیها، یعنی ابر بر جای ماند و پیوسته بارید. (منتهی الارب) ، استقرت و جادت. (متن اللغه)