- مراده
- مونث مراد جمع مرادات
معنی مراده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دوست داشتن
کامش، پشتکار، آهنگ، خواست، یازش
خرده های آهن
توده خاکستر، میرش (هلاک) مردم میری ستور میری
زره گری زره سازی
واحد جراد یک ملخ
زینسازی
عراده، واحد شمارش توپ، از آلات جنگی شبیه منجنیق که برای پرتاب کردن سنگ به کار می رفته
با هم دوستی و آمد و شد داشتن، با کسی رفت و آمد داشتن
مانند هم، یکسان، چیزی که عقب چیز دیگر و در ردیف او باشد، هم ردیف، در علوم ادبی مترادف
ریزه های فلز که هنگام کوبیدن یا سوهان زدن آن می ریزد، سونش، ساوآهن
ناوچه تند رو، درفش، کرجی مونث طراد، کشتی تند رو، قایق زورق، علم درفش رایت
نوعی از آلات جنگ و قلعه گیری است که کوچکتر از منجنیق که بدان سنگ بر دشمن اندازند
سماروغ سماروغ
پایا پای سودا پایا پای
مونث مرشد جمع مرشدات. مونث مرشد جمع مرشدات
مرانه در فارسی: زغال اخته از گیاهان زغال اخته
مرافده و مرافدت در فارسی: دستیاری یاریگری معاونت کردن یاری کردن: بتوفیق خدای و موافقت رای و مساعدت و رعایت درایت... و اعانت حدس ومرافدت ذکا بجواهر زواهرالفاظ... و اشعار... متحلی گردانید
ماچه خر ماده خر در فارسی واژه مراغه از مراغ که غلتگاه ستور است بر گرفته شده و برابر با غلت زدن ستورانه به کار رفته است. بخاک غلتیدن: (خواجه احمدبن حسن) این را سخت خواهان بود که بهانه می جست بر حصیری تا وی را بمالد که دانست وقت نیک است و امیر بهیچ حال جانب وی را که دی خلعت وزارت داده امروز به حصیری بندهد وچون خاک یافت مراغه دانست کرد. توضیح بمعنی در خاک غلتیدن در عربی فقط باب تفعیل (تمریغ) و تفعل (تمرغ) استعمال میشود و مراغه فقط اسم مکان یعنی محل غلتیدن آمده، موضعی که چارپایان در آنجا بخاک غلتند
سفید کاری، مزد سفید کار
مراره و مرارت در فارسی زهره گاه ویشگاه (کیسه صفرا) زهره، تلخی، تلخکامی
مرادفه و مرادفت در فارسی ترک نشینی (ترک پارسی است و افزوده بر خود که بر سر نهند برابر است با بخشی یا بری از چیزی چون بخشی از زین یا پالان) پشت نشینی، همردگی، دنبال روی سپس روی ردیف کسی سوار شدن برترک اسب کسی نشستن، از پس دیگری رفتن پیوسته، اتصال بود برجعت چنانکه سفلی راجع بپیوندد بر علوی راجع و از بهر آنکه حال هر دو یکسانست رد نبود میان ایشان و گرمیانت ایشان قبول اوفتد دلالت کند بر نیکو شدن کارهای تباه شده
کسی که پشت سر دیگری سوار مرکبی باشد، دو کلمه هم معنی
رفت و آمد، تردد، دید و بازدید
مخالفت کردن با یکدیگر، ضدیت خلاف
بیابان درندشت، سیجگاه
((عَ دِ))
فرهنگ فارسی معین
از ابزارهای جنگ شبیه به منجنیق که در قدیم برای پرتاب سنگ ازآن استفاده می کردند، واحد شمارش توپ