جمع واژۀ مرتع، به معنی چراگاه. رجوع به مرتع شود: اشتراک در مراتع نعم و اتحاد میان صنایع و خدم محقق شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 238). نوع انسان چنان نواحی و مرابع به چشم وگوش ندیده و نشنیده و جنس وحوش به غور و نجد چنان مراعی و مراتع نرسیده. (ترجمه محاسن اصفهان ص 11)
جَمعِ واژۀ مَرْتَع، به معنی چراگاه. رجوع به مَرتَع شود: اشتراک در مراتع نعم و اتحاد میان صنایع و خدم محقق شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 238). نوع انسان چنان نواحی و مرابع به چشم وگوش ندیده و نشنیده و جنس وحوش به غور و نجد چنان مراعی و مراتع نرسیده. (ترجمه محاسن اصفهان ص 11)
درجات. طبقات. رتبه ها. جمع واژۀ مرتبه. رجوع به مرتبه شود: تا طبعها مراتب دارند مختلف آب است بر زمین و اثیر است بر هوا. مسعود سعد. اصحاب سلطان همیشه این مراتب را منظورنداشته اند بلکه به تدریج... آن درجات یافته اند. (کلیله و دمنه). رفتن بر درجات شرف بسیارمؤنت است و فرودآمدن از مراتب عز اندک عوارض. (کلیله و دمنه). مراتب میان اصحاب مروت... مشترک و متنازع فیه است. چه عالمیان در منازل و معارج و مراتب و مدارج متفاوت قدراند. (سندبادنامه ص 4). و چنانکه انبیا را مراتب است. (سندبادنامه ص 6). در خدمت حضرت سلطانی در مراتب و مناصب ترقی می کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 363). مهتران آمدنداز پس و پیش صف کشیدند بر مراتب خویش. نظامی. ، بارها. دفعات. - به مراتب، به دفعات. مکرراً. (فرهنگ فارسی معین). - مراتب اعداد، آحاد و عشرات و مآت و الوف است. (از ناظم الاطباء). رجوع به مرتبه شود. - مراتب چهارگانه، شریعت و طریقت و معرفت و حقیقت است. (غیاث اللغات). - مراتب سته، به اصطلاح صوفیان، اول احدیت است که اعتبار ذات فقط است و به عالم غیب نیز مسمی می گردد و به قول بعضی وحدت که مسمی به یقین اول و برزخ کبری و قابلیت محض میشود و ثانی و احدیت که اعتبار ذات به اسماء و صفات تفصیلاً ثالث ارواح مجرده که از عبارت عقول عالیه و ارواح بشریه است رابع ملکوت که حاوی نفوس سماوی و بشریه است و آن را عالم مثال هم گویند، خامس عالم ملک که کنایه از اجسام و اعراض باشد و به عالم شهادت نیز مسمی میگردد، و سادس عالم انسان کامل که محل جمیع مراتب است. (غیاث اللغات)
درجات. طبقات. رتبه ها. جَمعِ واژۀ مرتبه. رجوع به مرتبه شود: تا طبعها مراتب دارند مختلف آب است بر زمین و اثیر است بر هوا. مسعود سعد. اصحاب سلطان همیشه این مراتب را منظورنداشته اند بلکه به تدریج... آن درجات یافته اند. (کلیله و دمنه). رفتن بر درجات شرف بسیارمؤنت است و فرودآمدن از مراتب عز اندک عوارض. (کلیله و دمنه). مراتب میان اصحاب مروت... مشترک و متنازع فیه است. چه عالمیان در منازل و معارج و مراتب و مدارج متفاوت قدراند. (سندبادنامه ص 4). و چنانکه انبیا را مراتب است. (سندبادنامه ص 6). در خدمت حضرت سلطانی در مراتب و مناصب ترقی می کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 363). مهتران آمدنداز پس و پیش صف کشیدند بر مراتب خویش. نظامی. ، بارها. دفعات. - به مراتب، به دفعات. مکرراً. (فرهنگ فارسی معین). - مراتب اعداد، آحاد و عشرات و مآت و الوف است. (از ناظم الاطباء). رجوع به مرتبه شود. - مراتب چهارگانه، شریعت و طریقت و معرفت و حقیقت است. (غیاث اللغات). - مراتب سته، به اصطلاح صوفیان، اول احدیت است که اعتبار ذات فقط است و به عالم غیب نیز مسمی می گردد و به قول بعضی وحدت که مسمی به یقین اول و برزخ کبری و قابلیت محض میشود و ثانی و احدیت که اعتبار ذات به اسماء و صفات تفصیلاً ثالث ارواح مجرده که از عبارت عقول عالیه و ارواح بشریه است رابع ملکوت که حاوی نفوس سماوی و بشریه است و آن را عالم مثال هم گویند، خامس عالم ملک که کنایه از اجسام و اعراض باشد و به عالم شهادت نیز مسمی میگردد، و سادس عالم انسان کامل که محل جمیع مراتب است. (غیاث اللغات)
جمع مرتع، واسترها گاویت ها چراگاه ها جمع مرتع چراگاهها: ... و در خفض عیش و لذت عمر بامن و استنامت و فراغ دل و استقامت حال در آن مراتع و مراعی بی زحمت حافظ و منت راعی بسر میبردند
جمع مرتع، واسترها گاویت ها چراگاه ها جمع مرتع چراگاهها: ... و در خفض عیش و لذت عمر بامن و استنامت و فراغ دل و استقامت حال در آن مراتع و مراعی بی زحمت حافظ و منت راعی بسر میبردند