جذبه، مفرد واژۀ جذبات، گیرایی، کشش، جذابیت، جمع جذبات، در تصوف حالتی در شخص عارف و خداپرست که از خود بی خبر شده و به سوی حق کشیده می شود، کشش غیبی، کشیدن
جَذبِه، مفردِ واژۀ جذبات، گیرایی، کشش، جذابیت، جمع جذبات، در تصوف حالتی در شخص عارف و خداپرست که از خود بی خبر شده و به سوی حق کشیده می شود، کشش غیبی، کشیدن
جمع واژۀ عذبه بمعنی چابق تازیانه: در زیر عذبات عذاب و زخم چوب و شکنجه سپری شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 341). - یوم العذبات، از روزهای عربان است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و رجوع به عذبهشود
جَمعِ واژۀ عذبه بمعنی چابق تازیانه: در زیر عذبات عذاب و زخم چوب و شکنجه سپری شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 341). - یوم العذبات، از روزهای عربان است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و رجوع به عذبهشود