جدول جو
جدول جو

معنی مدنق - جستجوی لغت در جدول جو

مدنق(مُ دَنْ نِ)
نیک نگرنده در کار. (آنندراج). آنکه نیک می نگرد. (ناظم الاطباء). که استقصا می کند و به دقت نظر می کند. (از متن اللغه). نعت فاعلی است از تدنیق. رجوع به تدنیق شود، لاغرصورت از رنج و یا بیماری. (ناظم الاطباء). نعت است از تدنیق. رجوع به تدنیق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مدنگ
تصویر مدنگ
کلید یا دندانۀ کلید، چوب پس در، کلون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدقق
تصویر مدقق
کسی که در امری دقت و باریک بینی کند، دقت کننده، باریک بین، مراقب امور جزئی، دقیق، عیب جو، ایرادگیر
موشکاف، خرده بین، خرده کار، خرده شناس، خردانگارش، خرده گیر، خرده دان، نازک بین، نازک اندیش، نکته سنج، ژرف یاب، ژرف بین، غوررس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدنی
تصویر مدنی
مربوط به جامعۀ متمدن، مربوط به تمدن، مربوط به مدینه، شهری در عربستان، از مردم مدینه، مقابل مکی، ویژگی سوره هایی از قران که در مدینه نازل شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخنق
تصویر مخنق
در علم عروض ویژگی پایه ای که در آن مفاعیلن به مفعولن تغییر یابد، به شرطی که در ابتدای بیت نباشد
فرهنگ فارسی عمید
(مُ دَقِ)
جستجوکننده کارهای حقیر و رکیک یا کارهای مشکل. (آنندراج). نعت فاعلی است از دنقره به معنی تتبع در دقایق امور و اباطیل. رجوع به دنقره شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ قِ)
تباهی افکننده میان قوم. (از آنندراج). نعت فاعلی است از دنقسه. رجوع به دنقسه شود، کسی که پست نماید سر را از فروتنی و خواری. (آنندراج). آنکه خوابیده چشم نگاه می کند. (ناظم الاطباء) (آنندراج). که سر به خواری و خضوع فرودآرد و به کسرالعین نظر کند. (اقرب الموارد). رجوع به دنقسه شود
لغت نامه دهخدا
خبه خبه شده، خبه گاه در گلو خبه کن خفه شده خبه گشته، محل فشار طناب در گلوی خفه شده. خفه کننده، مفعولن چون در حشو بیت افتد واز مفاعلین منشعب باشد آنرا مخنق خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدنی
تصویر مدنی
شهری، قراری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدنگ
تصویر مدنگ
کلید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدقق
تصویر مدقق
دقت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدقق
تصویر مدقق
((مُ دَ قِّ))
باریک گردانیدن، کار دقیق کننده، نکته های دقیق پیدا کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدنگ
تصویر مدنگ
((مَ دَ))
کلید، دندانه کلید، قفل، کلون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدنی
تصویر مدنی
((مَ دَ یّ))
شهرنشین، آیاتی که در مدینه بر پیامبر نازل شد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخنق
تصویر مخنق
((مُ خَ نِّ))
خفه کننده، در علم عروض «مفعولن» چون در حشو بیت افتد و از «مفاعیلن» منشعب باشد، آن را مخنق خوانند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدنی
تصویر مدنی
Civil, Civilized, Civically
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مدنی
تصویر مدنی
civiquement, civil, civilisé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مدنی
تصویر مدنی
secara sipil, sipil, beradab
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مدنی
تصویر مدنی
อย่างพลเมือง , พลเมือง , เจริญแล้ว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مدنی
تصویر مدنی
kwa kijamii, raia, ustaaridi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مدنی
تصویر مدنی
市民的に , 市民の , 文明的
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مدنی
تصویر مدنی
公民地 , 民事的 , 文明的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مدنی
تصویر مدنی
באופן אזרחי , אזרחי , מתורבת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مدنی
تصویر مدنی
시민적으로 , 시민의 , 문명화된
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مدنی
تصویر مدنی
medeni olarak, medeni, medeniyetli
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مدنی
تصویر مدنی
zivil, zivilisiert
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مدنی
تصویر مدنی
नागरिक रूप से , नागरिक , सभ्य
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مدنی
تصویر مدنی
civilmente, civile, civilizzato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مدنی
تصویر مدنی
cívicamente, civil, civilizado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مدنی
تصویر مدنی
civiel, geciviliseerd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مدنی
تصویر مدنی
цивільно , цивільний , цивілізований
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مدنی
تصویر مدنی
граждански , гражданский , цивилизованный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مدنی
تصویر مدنی
cywilnie, cywilny, cywilizowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مدنی
تصویر مدنی
civilmente, civil, civilizado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مدنی
تصویر مدنی
নাগরিকভাবে , নাগরিক , সভ্য
دیکشنری فارسی به بنگالی