نیک نگرنده در کار. (آنندراج). آنکه نیک می نگرد. (ناظم الاطباء). که استقصا می کند و به دقت نظر می کند. (از متن اللغه). نعت فاعلی است از تدنیق. رجوع به تدنیق شود، لاغرصورت از رنج و یا بیماری. (ناظم الاطباء). نعت است از تدنیق. رجوع به تدنیق شود
نیک نگرنده در کار. (آنندراج). آنکه نیک می نگرد. (ناظم الاطباء). که استقصا می کند و به دقت نظر می کند. (از متن اللغه). نعت فاعلی است از تدنیق. رجوع به تدنیق شود، لاغرصورت از رنج و یا بیماری. (ناظم الاطباء). نعت است از تدنیق. رجوع به تدنیق شود
تباهی افکننده میان قوم. (از آنندراج). نعت فاعلی است از دنقسه. رجوع به دنقسه شود، کسی که پست نماید سر را از فروتنی و خواری. (آنندراج). آنکه خوابیده چشم نگاه می کند. (ناظم الاطباء) (آنندراج). که سر به خواری و خضوع فرودآرد و به کسرالعین نظر کند. (اقرب الموارد). رجوع به دنقسه شود
تباهی افکننده میان قوم. (از آنندراج). نعت فاعلی است از دنقسه. رجوع به دنقسه شود، کسی که پست نماید سر را از فروتنی و خواری. (آنندراج). آنکه خوابیده چشم نگاه می کند. (ناظم الاطباء) (آنندراج). که سر به خواری و خضوع فرودآرد و به کسرالعین نظر کند. (اقرب الموارد). رجوع به دنقسه شود
خبه خبه شده، خبه گاه در گلو خبه کن خفه شده خبه گشته، محل فشار طناب در گلوی خفه شده. خفه کننده، مفعولن چون در حشو بیت افتد واز مفاعلین منشعب باشد آنرا مخنق خوانند
خبه خبه شده، خبه گاه در گلو خبه کن خفه شده خبه گشته، محل فشار طناب در گلوی خفه شده. خفه کننده، مفعولن چون در حشو بیت افتد واز مفاعلین منشعب باشد آنرا مخنق خوانند