جدول جو
جدول جو

معنی مدمی - جستجوی لغت در جدول جو

مدمی
(مُ دَمْ ما)
تیری که بر آن سرخی خون باشد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از منتهی الارب). یا تیری که بر آن خون چفسیده خشک گردیده. (منتهی الارب) ، نیک سرخ از اسب و جز آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جامۀ احمر. هر چیز شدیدالحمره. سرخ سرخی. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
مدمی
(مُ)
خون آلوده گرداننده. (آنندراج). آنکه مجروح می کند تا خون ظاهر گردد. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از ادماء. رجوع به ادماء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کسی که هردم تغییر حالت یا تغییر عقیده بدهد و خوی مستقیم نداشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
(هََ دَ)
همدمی مشهدی. به صنعت کاسه گری منسوب است. این مطلع از اوست:
بی رخت ماتم غمی دارم
ماتمی و چه ماتمی دارم.
(از مجالس النفائس میر علیشیر ص 79 از ترجمه فارسی).
وی در قرن نهم هجری میزیسته است
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ)
هم دمی. همدم شدن. یار بودن. دوستی. مهربانی. هم نفسی. همنشینی. مصاحبت:
ای صبا طرف در گلستان کن
همدمی با هزاردستان کن.
سیدحسن غزنوی.
بگذار مرا در این خرابی
کز من دم همدمی نیابی.
نظامی.
از سر همدمی و همسالی
نشدی یک زمان از او خالی.
نظامی.
گفتم از همدمی و هم کیشی
نامها را بود به هم خویشی.
نظامی.
- همدمی کردن، موافقت. همکاری کردن:
چرا مر اهل عصیان را به عصیان همدمی کردی
نرفتی یک قدم با اهل ایمان در ره ایمان.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
دمدمی مزاج. آنکه بر امری ثبات نورزد. آنکه هر ساعت رأی مخالف رأی پیشین دارد. آنکه بر قولی نپاید و زود تغییر عقیده دهد. بلهوس. متلون. متردد. دودل. (یادداشت مؤلف). در لهجۀ امروز آذربایجان چنین شخص را دمدمکی گویند، این وقت و همین دم. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دمدمی
تصویر دمدمی
کسی که همه دم تغییر حالت دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همدمی
تصویر همدمی
مصاحبت، همنشینی، دوستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمدمی
تصویر دمدمی
((دَ دَ))
کسی که هر آن عقیده اش تغییر می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آدمی
تصویر آدمی
انسان، بشر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مردمی
تصویر مردمی
خصوصی، شخصی، ملی
فرهنگ واژه فارسی سره
تولا، دوستی، رفاقت، مجالست، مصاحبت، معاشرت، هم صحبتی، هم نشینی، هم نفسی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از دمدمی
تصویر دمدمی
ملتوي
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دمدمی
تصویر دمدمی
Moody, Ornery, Vacillating
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دمدمی
تصویر دمدمی
lunatique, irritable, vacillant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
آدم سست عنصر، کسی که نتواند تصمیم قاطع بگیرد، بهانه گیر
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از دمدمی
تصویر دمدمی
易怒的 , 易怒的 , 动摇的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دمدمی
تصویر دمدمی
อารมณ์แปรปรวน , ขี้หงุดหงิด , สั่นคลอน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دمدمی
تصویر دمدمی
капризный , раздражительный , колеблющийся
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دمدمی
تصویر دمدمی
launisch, reizbar, schwankend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دمدمی
تصویر دمدمی
примхливий , дратівливий , коливальний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دمدمی
تصویر دمدمی
مزاجی , چڑچڑایا , ڈگمگاتے ہوئے
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دمدمی
تصویر دمدمی
মেজাজী , ক্ষেপাটে , দুলতে থাকা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دمدمی
تصویر دمدمی
mwepesi, hasira, kutetemeka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دمدمی
تصویر دمدمی
temperamental, irritável, vacilante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دمدمی
تصویر دمدمی
huysuz, dalgalanan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دمدمی
تصویر دمدمی
기분이 변덕스러운 , 짜증나는 , 흔들리는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دمدمی
تصویر دمدمی
気分屋の , 怒りっぽい , 揺れ動く
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دمدمی
تصویر دمدمی
רוחני , כועס , מתנדנד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دمدمی
تصویر دمدمی
मूडी , चिड़चिड़ा , डोलते हुए
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دمدمی
تصویر دمدمی
kapryśny, drażliwy, chwiejny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دمدمی
تصویر دمدمی
humeurig, prikkelbaar, wankelend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دمدمی
تصویر دمدمی
temperamental, irritable, vacilante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دمدمی
تصویر دمدمی
lunatico, irritabile, vacillante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دمدمی
تصویر دمدمی
moody, mudah marah, goyah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی