هم دمی. همدم شدن. یار بودن. دوستی. مهربانی. هم نفسی. همنشینی. مصاحبت: ای صبا طرف در گلستان کن همدمی با هزاردستان کن. سیدحسن غزنوی. بگذار مرا در این خرابی کز من دم همدمی نیابی. نظامی. از سر همدمی و همسالی نشدی یک زمان از او خالی. نظامی. گفتم از همدمی و هم کیشی نامها را بود به هم خویشی. نظامی. - همدمی کردن، موافقت. همکاری کردن: چرا مر اهل عصیان را به عصیان همدمی کردی نرفتی یک قدم با اهل ایمان در ره ایمان. ناصرخسرو