جدول جو
جدول جو

معنی همدمی

همدمی
(هََ دَ)
هم دمی. همدم شدن. یار بودن. دوستی. مهربانی. هم نفسی. همنشینی. مصاحبت:
ای صبا طرف در گلستان کن
همدمی با هزاردستان کن.
سیدحسن غزنوی.
بگذار مرا در این خرابی
کز من دم همدمی نیابی.
نظامی.
از سر همدمی و همسالی
نشدی یک زمان از او خالی.
نظامی.
گفتم از همدمی و هم کیشی
نامها را بود به هم خویشی.
نظامی.
- همدمی کردن، موافقت. همکاری کردن:
چرا مر اهل عصیان را به عصیان همدمی کردی
نرفتی یک قدم با اهل ایمان در ره ایمان.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا