جدول جو
جدول جو

معنی مدفونه - جستجوی لغت در جدول جو

مدفونه
(مَ نَ)
تأنیث مدفون. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مدفون و نیز رجوع به دفین و دفینه شود
لغت نامه دهخدا
مدفونه
مدفونه در فارسی مونث مدفون: بنگرید به مدفون مونث مدفون جمع مدفونات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رافونه
تصویر رافونه
(دخترانه)
پونه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مداهنه
تصویر مداهنه
خدعه کردن، فریب دادن، دورویی کردن، چرب زبانی، چاپلوسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدفون
تصویر مدفون
چیزی که آن را زیر خاک کرده باشند، دفن شده، زیر خاک شده
فرهنگ فارسی عمید
(مَ نِ)
به لغت زند و پازند مینو را گویند که بهشت باشد و به عربی جنت خوانند. (برهان قاطع). این همان کلمه پهلوی مینوک (مینو) است که به قرائت سنتی به صور دیگر درآمده. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
ارض مدهونه، زمین اندک باران رسیده. (منتهی الارب). رجوع به مدهون شود، تأنیث مدهون. رجوع به مدهون شود
لغت نامه دهخدا
(مَ عَ)
تأنیث مدفوع. رجوع به مدفوع شود
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
ناقۀخوگرفته به آب کشی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ فَ نَ)
گورستان. (آنندراج). رجوع به مدفن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دَوْ وَ نَ / نِ)
مدونه. تأنیث مدون است به معنی ثبت دفتر و دیوان شده. به صورت دفتر و دیوان درآمده. تدوین شده. ج، مدونات: این کتاب که من تصنیف می کنم اگر مشتمل بر غیر این معنی و مقصود بودی از فنون آداب و صنوف اشعار مدونه بسیار آسان تر بودی. (تاریخ قم ص 14 از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَوْ وَ نَ)
تأنیث مدون. رجوع به مدون شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از محفوظه
تصویر محفوظه
مونث محفوظ جمع محفوظات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محفوره
تصویر محفوره
محفوری: زیلو آبچین گلیم که در (محفور) بافند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محزونه
تصویر محزونه
مونث محزون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدلوله
تصویر مدلوله
مونث مدلول جمع مدلولات
فرهنگ لغت هوشیار
مداوله و مداولت در فارسی: پتاییدن (مداوم بودن)، شورش زمانه دگر گشت زمانه، چرخ زدن مداومت، دور زدن، انقلاب زمانه
فرهنگ لغت هوشیار
مدخوله در فارسی مونث مدخول: مرد دیده شوی دیده، درونیده، زن لاغر، زن تبه مغز، مخ میان پوسیده خرما بن میان پوسیده مونث مدخول. داخل شده، زنی که در عقل وی فساد بود، زن لاغر، خرمابن میان پوسیده، زن شوهر دیده غیر باکره جمع مدخولات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداینه
تصویر مداینه
خرید و فروش به وام وامکاری، وام دادن، وام خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
مداهنه و مداهنت در فارسی: دروغسازی، چربزبانی لابه دم لابه نکنم دم لابه بر در کس - پیش تو کنم اگر کنم بس (خاقانی تحفه العراقین)، دو رویی، سستی کردن اظهار کردن چیزی بر خلاف باطن، چرب زبانی کردن، دو رویی، چرب زبانی تملق: ناچار بابطلمیوس از در مداهنه و مهادنه بیرون شده
فرهنگ لغت هوشیار
مداومت در فارسی پتاییدن برزیدن، پی گیری دنباله دادن 3 پایداری پا بر جایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدهوشه
تصویر مدهوشه
مدهوشه در فارسی مونث مدهوش بنگرید به مدهوش مونث مدهوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداواه
تصویر مداواه
مداوا و مداوات در فارسی: چارک به سازش به سازش درمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلونه
تصویر متلونه
مونث متلون
فرهنگ لغت هوشیار
متکونه در فارسی مونث متکون: هست شونده هستی یاب مونث متکون جمع متکونات
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه در زیر است در زیر جمله اسمی) آنچه زیر اوست آنچه بعد از اوست: بمحشر آدم و مادونه با هم همه زیر لوایت دست برهم. (اسرارنامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حمدونه
تصویر حمدونه
از نام های تازی، چز کپی میمون بوزینه میمون، جمع حمدونگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدفنه
تصویر مدفنه
گورستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدفون
تصویر مدفون
در زمین نهان کرده، پنهان کرده در خاک
فرهنگ لغت هوشیار
مدونه در فارسی مونث مدون نپیکنیده گرد آوریده مونث مدون: این کتاب که من تصنیف میکنم اگر مشتمل بر غیر این معنی و مقصود بودی از فنون آداب و صنوف اشعار مدونه بسیار آسانتر بودی جمع مدونات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدیونه
تصویر مدیونه
مونث مدیون بدهکار نیشک مونث مدیون
فرهنگ لغت هوشیار
مدفوعه در فارسی مونث مدفوع: بنگرید به مدفوع مونث مدفوع جمع مدفوعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدفون
تصویر مدفون
((مَ))
دفن شده، به خاک سپرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حمدونه
تصویر حمدونه
((حَ نِ))
بوزینه، میمون
فرهنگ فارسی معین
به خاک سپرده، دفن شده، خاک شده
فرهنگ واژه مترادف متضاد