هرآنچه ادعا کرده می شود و طلب کرده می شود. (ناظم الاطباء). دعوی کرده شده. (فرهنگ فارسی معین). موضوع ادعا. موضوع دعوی. رجوع به مدّعی ̍ شود، مراد. آرزو. خواهش. مقصود. اراده. درخواست. غرض. (ناظم الاطباء). رجوع به مدّعی ̍ شود: هرگونه مطلب ومدعائی که داشته به اجابت مقرون گشت. (عالم آرا، از فرهنگ فارسی معین) ، فرمان و نیت. (ناظم الاطباء) ، موضوع. (فرهنگ فارسی معین). - پرمدعا، طماع. (ناظم الاطباء). - ، پرحرف. یاوه گو. (ناظم الاطباء). - مدعا به، خواسته. (لغات فرهنگستان). که مورد دعوی قرار گرفته است. - مدعا علیه، ادعاکرده شده بر او و گناهکار. (ناظم الاطباء)
هرآنچه ادعا کرده می شود و طلب کرده می شود. (ناظم الاطباء). دعوی کرده شده. (فرهنگ فارسی معین). موضوع ادعا. موضوع دعوی. رجوع به مُدَّعی ̍ شود، مراد. آرزو. خواهش. مقصود. اراده. درخواست. غرض. (ناظم الاطباء). رجوع به مُدَّعی ̍ شود: هرگونه مطلب ومدعائی که داشته به اجابت مقرون گشت. (عالم آرا، از فرهنگ فارسی معین) ، فرمان و نیت. (ناظم الاطباء) ، موضوع. (فرهنگ فارسی معین). - پرمدعا، طماع. (ناظم الاطباء). - ، پرحرف. یاوه گو. (ناظم الاطباء). - مدعا به، خواسته. (لغات فرهنگستان). که مورد دعوی قرار گرفته است. - مدعا علیه، ادعاکرده شده بر او و گناهکار. (ناظم الاطباء)
راه نرم سپرده. (منتهی الارب). راه پاسپردۀ نرم. (از ناظم الاطباء). راهی که بر اثر عبور رهگذران پاخورده و نرم شده است. (از اقرب الموارد). ج، مداعس، نیزه میانه دست که دوتا نشود. (منتهی الارب). نیزه ای که خم نشود. رجوع به مدعس شود، طریق مدعاس، کثیرالاّثار. دعس. مدعوس. (اقرب الموارد). راهی پاسپرده که آثار و نشان پا در آن بسیار باشد. (از متن اللغه)
راه نرم سپرده. (منتهی الارب). راه پاسپردۀ نرم. (از ناظم الاطباء). راهی که بر اثر عبور رهگذران پاخورده و نرم شده است. (از اقرب الموارد). ج، مداعس، نیزه میانه دست که دوتا نشود. (منتهی الارب). نیزه ای که خم نشود. رجوع به مِدعَس شود، طریق مدعاس، کثیرالاَّثار. دعس. مدعوس. (اقرب الموارد). راهی پاسپرده که آثار و نشان پا در آن بسیار باشد. (از متن اللغه)
مهمان فرا خوانده ماهمان خوانده شده دعوت شده جمع مدعوین. توضیح مدعو اسم مفعول از دعا ید عود عوه است و بجای حمله متداول امروز نزد فلانی موعود هستم باید گفت: مدعو هستم) یعنی بانجا خوانده شده ام ودعوت دارم
مهمان فرا خوانده ماهمان خوانده شده دعوت شده جمع مدعوین. توضیح مدعو اسم مفعول از دعا ید عود عوه است و بجای حمله متداول امروز نزد فلانی موعود هستم باید گفت: مدعو هستم) یعنی بانجا خوانده شده ام ودعوت دارم
پشیناری به خود بستن فرا خواست، آرزو کردن دعوی کردن (خواه حق و خواه باطل) دعوی کردن بر کسی دعوی کردن بچیزی، نام و نسب خویش گفتن پیش حریف در کار زار، آرزو کردن، خواستن چیزی در دادگاهها بوسیله نوشته و یا گفتار از طرفی و ممکن است شخصی که چیزی را از دیگری میخواهد بر حق باشد یا ناحق
پشیناری به خود بستن فرا خواست، آرزو کردن دعوی کردن (خواه حق و خواه باطل) دعوی کردن بر کسی دعوی کردن بچیزی، نام و نسب خویش گفتن پیش حریف در کار زار، آرزو کردن، خواستن چیزی در دادگاهها بوسیله نوشته و یا گفتار از طرفی و ممکن است شخصی که چیزی را از دیگری میخواهد بر حق باشد یا ناحق