جدول جو
جدول جو

معنی مدرقل - جستجوی لغت در جدول جو

مدرقل(مُ دَ قِ)
بشتاب رونده. (آنندراج). بسرعت گذرنده. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، بنازخرامنده. (آنندراج). متبختر، رقصنده. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، رام. فرمانبردار. (آنندراج) :درقل له، اطاع و اذعن. (اقرب الموارد) (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ دَ قِ)
بشتاب گریزنده از سختی. (آنندراج) : درقع الرجل، فر من الشدیده و اسرع. (اقرب الموارد). نعت فاعلی است از درقعه. رجوع به درقعه شود، آنکه طعام مردمان جوید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مدرنقع. که تتبع طعام کند. (از متن اللغه) ، که دشنام دهد. (از منتهی الارب). که به مردم ناسزا گوید. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ جِ)
پی پیچنده بر کمان. (آنندراج). رجوع به درجله شود
لغت نامه دهخدا
(مُ قِ)
نعت فاعلی از ارقال. رجوع به ارقال شود، ناقه مرقل، شتر مادۀ شتاب رو. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مرقله. مرقال. ج، مراقل. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ قِ)
گوسپند لاغر و خرد. (منتهی الارب). گوسفند نزار کوچک جثه. دقله. دقله. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، نخل که خرمای بلایه آورد. (آنندراج). نخلی که خرمای خشک و نامرغوب دهد. نعت فاعلی است ازادقال. رجوع به ادقال شود، گوسپندی که بچۀ لاغر و خرد زاید. (ناظم الاطباء). که فرزند دقل ضعیف الجسم آرد. (از متن اللغه). رجوع به ادقال شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از درقل
تصویر درقل
خوشخرام، رام فرمانبردار، جامه ابریشم
فرهنگ لغت هوشیار