جدول جو
جدول جو

معنی مدرسی - جستجوی لغت در جدول جو

مدرسی
(مُ دَرْ رِ)
شغل و عمل سبق گفتن و درس گفتن. (ناظم الاطباء). مدرس بودن
لغت نامه دهخدا
مدرسی
(مَ رَ)
مدرسه ای. منسوب به مدرس و مدرسه
لغت نامه دهخدا
مدرسی
آموزگاری، تدریس، تعلیم، معلمی
متضاد: تلمذ
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرسی
تصویر مرسی
متشکرم، ممنونم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدری
تصویر مدری
شانۀ مو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدری
تصویر مدری
روستایی، مربوط به روستا مثلاً لباس روستایی، از مردم روستا، دهاتی مثلاً مرد روستایی، ساده لوح، احمق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدرسه
تصویر مدرسه
جای درس خواندن، محل درس دادن، آموزشگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدرس
تصویر مدرس
درس دهنده، آموزگار
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
باغی است در شهر رم که در سال 1540م. بوسیلۀ الکساندرا دو مدیسی بر روی تپه پنسیو ساخته شد و از سال 1801 در اختیار فرهنگستان فرانسه قرار گرفت
لغت نامه دهخدا
(مُ ی ی)
منسوب به مرسیه که از بلاد مغرب است. (از الانساب سمعانی). رجوع به مرسیه شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
سپاس. تشکر. متشکرم. سپاسگزارم. ممنونم
لغت نامه دهخدا
مورثیا، ناحیه ای در جنوب شرقی اسپانیابه مساحت 26177 کیلومتر مربع که 1171500 تن جمعیت دارد، در کنار دریای مدیترانه واقع است و از دو ایالت مورسی و الباست تشکیل شده است، در قرن هشتم میلادی به دست اعراب مسلمان افتاد و در قرن یازدهم به صورت کشور مستقل مورثیا درآمد، در نیمۀ قرن سیزدهم تابع کاستیل بود و سرانجام در سال 1366 میلادی ضمیمۀ آن شد
شهر مرکزی ایالت مورسی که در جنوب شرقی اسپانیا بر رود سگورا واقع است و 249790 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
(مُ دَلْ لِ)
تدلیس. مدلس بودن. فریبکاری. خدعه. ریاکاری. رجوع به مدلّس و تدلیس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ سا)
به معنی مرسی است یعنی لنگرگاه
لغت نامه دهخدا
(مِ)
نام خانواده ای است مشهور و ثروتمند از مردم فلورانس ایتالیا، که در آنجا حکومت میکردند. مهمترین اعضای این خاندان ’کسم لانسین’ (1389- 1464 میلادی) لوران اول (1449- 1492 میلادی) که مردی هنردوست بود. لوران دوم (1492- 1519 میلادی) الکساندر (1510- 1537 میلادی) و کسم (1519- 1574 میلادی) است
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ / رِ سَ / سِ)
آنجا که درس دهند و درس خوانند. آموزشگاه. مکتب. دبستان. دبیرستان. جای تدریس. جای آموختن علوم و فنون.
- مدرسه ابتدائی، مدرسه ای که در آن کودکان نوآموز را درس آموزند و دورۀآن در ایران شش سال بود و اکنون پنج سال است. دبستان.
- مدرسه دولتی، مدرسه ای که از طرف دولت و با هزینۀ دولتی تأسیس شده باشد و از شاگردان آن بابت حق التعلیم پولی نگیرند یا مبلغی اندک گیرند. مقابل مدرسه غیر دولتی و مدرسه ملی.
- مدرسه راهنمائی، مدارسی که اخیراً در ایران تأسیس شده است و دانش آموزان را پس از گذراندن دورۀ پنج سالۀ ابتدائی بدانها هدایت کنند تا با آموختن مقدماتی از فنون و حرف متداول برای خدمات آزاد اجتماعی آماده شوند. این مدارس در نظام جدید آموزشی ایران جانشین دورۀ اوّل دبیرستانهاست.
- مدرسه عالی، مدرسه ای که در آن کسانی درس خوانند که دورۀ دوم متوسطه را گذرانده باشند. دانشگاه.
- مدرسه غیرانتفاعی. رجوع به مدرسه ملّی شود.
- مدرسه متوسطه، مدرسه ای که بین دبستان (اکنون بین دورۀ راهنمائی) و مدرسه عالی است و دورۀ آن شش سال (اکنون 4 سال) است. و دانش آموزان آن در رشته های گوناگون علم و ادب درس خوانند.
- مدرسه ملی، مدرسه ای که هزینۀ شخص یا اشخاصی را میپردازند و از دانش آموزان و یا دانش جویان در مقابل تعلیم، پول دریافت می کنند. مدرسه غیرانتفاعی
لغت نامه دهخدا
(مُ دَرْرِ سَ)
تأنیث مدرّس. رجوع به مدرس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ کی ی)
منسوب است به مدرک. (از الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
جمع مدرس، آموزندگان جمع مدرس در همان حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همدرسی
تصویر همدرسی
همشاگردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدرس
تصویر مدرس
جای تدریس، آموزشگاه
فرهنگ لغت هوشیار
روستایی ده نشین شاخ: در جانوران، تخت اورنگ، بواشه ابزاری برای باد دادن چاش، سر خاره ابزاری برای راست کردن موی سر، شانه که بر موی کشند، سیخ باشنده ده روستایی. شاخ (آهو گوزن و جز آنها)، سیخ، شانه، ابزاری که زنان بوی موی سر راست کنند سرخاره، تخت: به پنج روز ترقی بسقف اوبردند چو لات و عزی اطراف تاج ومدری را. (انوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرسی
تصویر مرسی
متشکرم، سپاسگزارم، ممنونم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدرسه
تصویر مدرسه
مکتب، دبستان، دبیرستان، آموزشگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرسی
تصویر مرسی
((مِ))
متشکرم، ممنونم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدرس
تصویر مدرس
((مُ دَ رِّ))
معلم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدرس
تصویر مدرس
((مَ رَ))
جای درس گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدرسه
تصویر مدرسه
((مَ رَ س))
محل درس دادن و علم آموختن، جمع مدارس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدرسه
تصویر مدرسه
آموزشگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مدرس
تصویر مدرس
آموزگار، استاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مرسی
تصویر مرسی
سپاس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مدرسین
تصویر مدرسین
آموزگاران
فرهنگ واژه فارسی سره
آموزشگاه، دانش سرا، دانشکده، دبستان، دبیرستان، مکتب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خواب دوران مدرسه: ۱- بردانش شما اضافه میشود ۲- شروع یک دوره خوب
در یک مدرسه تدریس می کنید: سادگی و پاکدلی شما باعث خوشبختی می شود
بچه ها به مدرسه می روند: برای موفقیت باید میانه رو و متواضع باشید
در یک مدرسه هستید: نارضایتی و ناکامی در کارها - کتاب سرزمین رویاها
مدرسه: پیری عاقبت به خیر
مدرسه پر از شاگرد: مشکلات
جزو شاگردان بودن: رنج و زحمت - لوک اویتنهاو
۱ـ اگر خواب ببینید در مدرسه ای حضور دارید، علامت آن است که در کارهایی ادبی امتیازی به دست می آورید.
۲ـ اگر خواب ببینید در هنگام نوجوانی به مدرسه می روید، نشانه آن است که اندوه و بدبختی زمان حال شما را به یاد تفریحات و صداقت ایام گذشته می اندازد.
۳ـ اگر خواب ببینید در مدرسه کتب علمی یا فلسفی تدریس می کنید، علامت آن است که برای به دست آوردن مقامی ادبی تلاش خواهید کرد. اما ابتدا باید از پس نیازهای روزانه زندگی بربیایید.
۴ـ اگر خواب ببینید به ساختمان مدرسه ایام کودکی نگاه می کنید، علامت آن است که وقایع تلخ و اندوهبار بر زندگانی شما سایه می افکند.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی