شهر، مکان مسکونی بزرگ شامل خیابان ها، بازارها، تاسیسات اداری و امثال آن مدینۀ فاضله: شهری خیالی که مردم آن جهت به دست آوردن سعادت حقیقی کوشش کنند و ادارۀ چنین مدینه ای در دست فاضلان و حکیمان باشد
شهر، مکان مسکونی بزرگ شامل خیابان ها، بازارها، تاسیسات اداری و امثال آن مدینۀ فاضله: شهری خیالی که مردم آن جهت به دست آوردن سعادت حقیقی کوشش کنند و ادارۀ چنین مدینه ای در دست فاضلان و حکیمان باشد
شهر. (غیاث اللغات) (آنندراج) (منتهی الارب). شهرستان. (دستور اللغه) (منتهی الارب). شهر بزرگ. (دستور الاخوان). شارستان. (مهذب الاسماء). ج، مداین، مدائن، مدن: نگه کن تا کجا بودی و اینجا که آوردت در این بی در مدینه. ناصرخسرو. در بود مر مدینه علم رسول را زیرا جز او نبود سزای امانتش. ناصرخسرو. آمدن صاحب اجل به سرایش بر همه اصحاب کوی و قصر و مدینه. سوزنی. در مدینۀ قدس مریم یافتم در حظیره انس حوا دیده ام. خاقانی. سعدی به عشقبازی خوبان علم نشد تنها در این مدینه که در هر مدینه ای. سعدی. ، پرستار. (مهذب الاسماء). داه. (منتهی الارب). تأنیث مدین. رجوع به مدین شود، قلعه. رجوع به معنی اول شود، شهر مبنی بر معظم زمین. (منتهی الارب). رجوع به معنی اول شود
شهر. (غیاث اللغات) (آنندراج) (منتهی الارب). شهرستان. (دستور اللغه) (منتهی الارب). شهر بزرگ. (دستور الاخوان). شارستان. (مهذب الاسماء). ج، مداین، مدائن، مُدُن: نگه کن تا کجا بودی و اینجا که آوردت در این بی در مدینه. ناصرخسرو. در بود مر مدینه علم رسول را زیرا جز او نبود سزای امانتش. ناصرخسرو. آمدن صاحب اجل به سرایش بر همه اصحاب کوی و قصر و مدینه. سوزنی. در مدینۀ قدس مریم یافتم در حظیره انس حوا دیده ام. خاقانی. سعدی به عشقبازی خوبان علم نشد تنها در این مدینه که در هر مدینه ای. سعدی. ، پرستار. (مهذب الاسماء). داه. (منتهی الارب). تأنیث مَدین. رجوع به مدین شود، قلعه. رجوع به معنی اول شود، شهر مبنی بر معظم زمین. (منتهی الارب). رجوع به معنی اول شود
تیرگی. (منتهی الارب) ، دارویی که دود کنند و بیمار را بدان دود دهند. عطری بود که بر آتش افکنند از بهرچشم بد. (اوبهی). دارویی خوشبو که خانه را بدان دودکنند. (منتهی الارب). آنچه آتش افکنند از عطریات. هرچه بر آتش افکنند. دخینه. (شعوری ج 1 ورق 452). ج، دخن. (مهذب الاسماء). عطری بود که بر آتش افکنند از بهر چشم بد. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) : چون برای سپهر برخوانند شهداﷲ و دخنه برفکنند. ؟ (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). - ابودخنه، نام مرغی است. (آنندراج)
تیرگی. (منتهی الارب) ، دارویی که دود کنند و بیمار را بدان دود دهند. عطری بود که بر آتش افکنند از بهرچشم بد. (اوبهی). دارویی خوشبو که خانه را بدان دودکنند. (منتهی الارب). آنچه آتش افکنند از عطریات. هرچه بر آتش افکنند. دخینه. (شعوری ج 1 ورق 452). ج، دخن. (مهذب الاسماء). عطری بود که بر آتش افکنند از بهر چشم بد. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) : چون برای سپهر برخوانند شهداﷲ و دخنه برفکنند. ؟ (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). - ابودخنه، نام مرغی است. (آنندراج)
نوعی از حلوا باشد. (فرهنگ جهانگیری). در فرهنگ جهانگیری نوعی حلوا نوشته اند و در جای دیگر به فتح اول و بجای نون تای قرشت بر وزن شلخته آمده است به معنی حلوائی که آن را توبرتو گویند. (برهان). نوعی از حلوا. (ناظم الاطباء). نامی از حلوا باشد. (آنندراج) (انجمن آرا). ظاهراً مصحف مشخته، حلوائی بود... (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به ’مشخته’ شود
نوعی از حلوا باشد. (فرهنگ جهانگیری). در فرهنگ جهانگیری نوعی حلوا نوشته اند و در جای دیگر به فتح اول و بجای نون تای قرشت بر وزن شلخته آمده است به معنی حلوائی که آن را توبرتو گویند. (برهان). نوعی از حلوا. (ناظم الاطباء). نامی از حلوا باشد. (آنندراج) (انجمن آرا). ظاهراً مصحف مشخته، حلوائی بود... (حاشیۀ برهان چ معین). و رجوع به ’مشخته’ شود
دیگ آب گرم کن که به ’تور’ ماند. (از منتهی الارب). کتری (کتلی) و ظرفی شبیه به آفتابه که در آن آب گرم کنند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، مساخن. (ناظم الاطباء)
دیگ آب گرم کن که به ’تور’ ماند. (از منتهی الارب). کتری (کتلی) و ظرفی شبیه به آفتابه که در آن آب گرم کنند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، مَساخن. (ناظم الاطباء)
شهری است (به عربستان) خوش ومردم بسیار و روضه مقدس پیغمبر (ص) با بسیار صحابه آنجاست و از نواحی وی سنگ فسان خیزد که به همه جهان ببرند. (حدود العالم). از شهرهای مهم عربستان سعودی است. این شهر پس از مهاجرت پیغامبر اسلام از مکه بدانجا، موقعیت خاصی پیدا کرد و نامش از یثرب به مدینه النبی تبدیل یافت مرقد حضرت رسول در این شهر است و مطاف و زیارتگاه مسلمانان جهان است. شهر مدینه 50 هزار تن جمعیت دارد. فاصله آن تا بحر احمر 175 کیلومترو با جده 425 کیلومتر است. مدینه در واحه ای قرار گرفته که آب آن نسبهً فراوان است. بدین جهت میوه و غلات فراوان در آنجا کاشته میشود. در عصر پیغمبر و ابوبکر و عمر و عثمان و آغاز خلافت امیرالمؤمنین علی (ع) پیش از آنکه آن حضرت کوفه را مقر حکومت سازد، مرکز خلافت اسلامی بود. در حکومت امویان حکام مدینه از جانب خلیفه تعیین می شدند و در عصر عباسی نیز تا سال 248 هجری قمری که محمد بن عبداﷲ طاهر از جانب المستعین به حکومت آن شهر تعیین شده بود جزء متصرفات عباسیان بشمار می آمد از سال 250 تا سال 923 که حکومت عثمانی آن شهر را تصرف کرد علویان از خانوادۀ بنوالاحیضر و بنومهنا حکومت آنجا را بدست گرفتند. در سال 1219 وهابیان آن را تصرف کردند لکن محمد علی والی مصر به سال 1227 آن شهر را از ایشان پس گرفت. در سال 1335 هجری قمری نیروهای شریف مکه بر آنجا دست یافتند و در سال 1343 هجری قمری (1924 میلادی) ابن سعود آن را تصرف کرد و جزو دولت عربستان سعودی گردید. نام های دیگر مدینه عبارت است از: مدینهالسماء. مدینۀ مشرفه. مدینهالرسول. مدینهالنبی. مدینۀ منوره. مدینۀ طیبه. مدینۀ مکرمه. حرم الرسول. دارالهجره. قریهالانصار. اثرب. یثرب. یندد. تید. نیدد. نیدر. موفیه. بحیره. طیبه. مسکینه. طابه. محبه. محبوبه. مجببه. حبیبه. مرحومه: فرخ و فرخنده و مبارک چونانک آمدن مصطفی بر اهل مدینه. سوزنی
شهری است (به عربستان) خوش ومردم بسیار و روضه مقدس پیغمبر (ص) با بسیار صحابه آنجاست و از نواحی وی سنگ فسان خیزد که به همه جهان ببرند. (حدود العالم). از شهرهای مهم عربستان سعودی است. این شهر پس از مهاجرت پیغامبر اسلام از مکه بدانجا، موقعیت خاصی پیدا کرد و نامش از یثرب به مدینه النبی تبدیل یافت مرقد حضرت رسول در این شهر است و مطاف و زیارتگاه مسلمانان جهان است. شهر مدینه 50 هزار تن جمعیت دارد. فاصله آن تا بحر احمر 175 کیلومترو با جده 425 کیلومتر است. مدینه در واحه ای قرار گرفته که آب آن نسبهً فراوان است. بدین جهت میوه و غلات فراوان در آنجا کاشته میشود. در عصر پیغمبر و ابوبکر و عمر و عثمان و آغاز خلافت امیرالمؤمنین علی (ع) پیش از آنکه آن حضرت کوفه را مقر حکومت سازد، مرکز خلافت اسلامی بود. در حکومت امویان حکام مدینه از جانب خلیفه تعیین می شدند و در عصر عباسی نیز تا سال 248 هجری قمری که محمد بن عبداﷲ طاهر از جانب المستعین به حکومت آن شهر تعیین شده بود جزء متصرفات عباسیان بشمار می آمد از سال 250 تا سال 923 که حکومت عثمانی آن شهر را تصرف کرد علویان از خانوادۀ بنوالاَحیضِر و بنومهنا حکومت آنجا را بدست گرفتند. در سال 1219 وهابیان آن را تصرف کردند لکن محمد علی والی مصر به سال 1227 آن شهر را از ایشان پس گرفت. در سال 1335 هجری قمری نیروهای شریف مکه بر آنجا دست یافتند و در سال 1343 هجری قمری (1924 میلادی) ابن سعود آن را تصرف کرد و جزو دولت عربستان سعودی گردید. نام های دیگر مدینه عبارت است از: مدینهالسماء. مدینۀ مشرفه. مدینهالرسول. مدینهالنبی. مدینۀ منوره. مدینۀ طیبه. مدینۀ مکرمه. حرم الرسول. دارالهجره. قریهالانصار. اثرب. یثرب. یندد. تید. نیدد. نیدر. موفیه. بحیره. طیبه. مسکینه. طابه. محبه. محبوبه. مجببه. حبیبه. مرحومه: فرخ و فرخنده و مبارک چونانک آمدن مصطفی بر اهل مدینه. سوزنی
به لغت زند و پازند مینو را گویند که بهشت باشد و به عربی جنت خوانند. (برهان قاطع). این همان کلمه پهلوی مینوک (مینو) است که به قرائت سنتی به صور دیگر درآمده. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
به لغت زند و پازند مینو را گویند که بهشت باشد و به عربی جنت خوانند. (برهان قاطع). این همان کلمه پهلوی مینوک (مینو) است که به قرائت سنتی به صور دیگر درآمده. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
مدونه. تأنیث مدون است به معنی ثبت دفتر و دیوان شده. به صورت دفتر و دیوان درآمده. تدوین شده. ج، مدونات: این کتاب که من تصنیف می کنم اگر مشتمل بر غیر این معنی و مقصود بودی از فنون آداب و صنوف اشعار مدونه بسیار آسان تر بودی. (تاریخ قم ص 14 از فرهنگ فارسی معین)
مدونه. تأنیث مدون است به معنی ثبت دفتر و دیوان شده. به صورت دفتر و دیوان درآمده. تدوین شده. ج، مدونات: این کتاب که من تصنیف می کنم اگر مشتمل بر غیر این معنی و مقصود بودی از فنون آداب و صنوف اشعار مدونه بسیار آسان تر بودی. (تاریخ قم ص 14 از فرهنگ فارسی معین)
جمع واژۀ دخان. دودها. بخارها. (آنندراج) ، فریب دادن. فریفتن، بعمد بغزو و غارت قومی رفتن: ادّروا مکاناً، کأنهم اعتمدوه بالغزو الغاره. (منتهی الارب) ، دریئه ساختن ستور را برای صید و دریئه چیزی است که صیاد پس آن پنهان شود
جَمعِ واژۀ دُخان. دودها. بخارها. (آنندراج) ، فریب دادن. فریفتن، بعمد بغزو و غارت قومی رفتن: ادّروا مکاناً، کأنهم اعتمدوه بالغزو الغاره. (منتهی الارب) ، دریئه ساختن ستور را برای صید و دریئه چیزی است که صیاد پس آن پنهان شود
مدونه در فارسی مونث مدون نپیکنیده گرد آوریده مونث مدون: این کتاب که من تصنیف میکنم اگر مشتمل بر غیر این معنی و مقصود بودی از فنون آداب و صنوف اشعار مدونه بسیار آسانتر بودی جمع مدونات
مدونه در فارسی مونث مدون نپیکنیده گرد آوریده مونث مدون: این کتاب که من تصنیف میکنم اگر مشتمل بر غیر این معنی و مقصود بودی از فنون آداب و صنوف اشعار مدونه بسیار آسانتر بودی جمع مدونات