جدول جو
جدول جو

معنی مدخدخ - جستجوی لغت در جدول جو

مدخدخ(مُ دَ دِ)
خوارگردانده. (آنندراج) (ناظم الاطباء). غالب شده وپایمال کننده و شکننده. (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از دخدخه، بازدارنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) : دخدخ عنی الدخان، کفه عنی. (متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، آنکه گام نزدیک نهد در رفتار و سرعت نماید. (از آنندراج). که قدمهای تند و کوتاه بردارد. (از متن اللغه) ، توقف کننده و مانده شونده. (ناظم الاطباء) : دخدخ البعیر، رکب حتی اعیا و ذل، اسرع، فهو مدخدخ. (متن اللغه) ، برک من اعیاء. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مدخدخ(مُ دَ دَ)
شتربه شتاب رانده شدۀ خسته و مانده. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
منقبض و گرفته شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گرفته شدن مرد. (المنجد) (اقرب الموارد) (متن اللغه). لغت متروک شده است، اختلاط تاریکی شب. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دَ دِ)
منقبض و گرفته. (آنندراج). درهم کشیده و منقبض. (ناظم الاطباء). و رجوع به تدخدخ شود
لغت نامه دهخدا
(دُ دُ)
دخادخ. (منتهی الارب). کوتاه بالا. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ دُ)
کلمه ای است که بدان مردم را خاموش گردانند و آنرا از کسی بازدارند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). دخدوخ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ)
این کلمه در قصیده ای به قافیۀ ’خ’ در بیت ذیل از سوزنی آمده است و آنرا ممکن است وخدخ نیز خواند و اگر در مصراع دوم کلمه ’بار’ باشد شاید دخدخ به معنی شکافته و ترکیده و شکاف برداشته باشد و چون صورت تکریر است بمعنی شکافته شکافته و ترکیده ترکیده باشد و کلمه ’باد’ مصراع دوم همان ’بار’ باشد نه ’باد’ و دخدخ خمیده و خم دو تا معنی می دهد:
تو شاد بادی و آزادبهر از چم دهر
عدوت باد ز باد عنا و غم دخدخ.
سوزنی.
هلاک. هالک. صورت دیگر آن در فارسی است دهدک. (یادداشت مؤلف). رجوع به دهدک شود
لغت نامه دهخدا