به کنایه گفتن سخن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ظاهر کردن خلاف نهانی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، خیانت کردن کسی را و خدعه نمودن با او و مداهنه کردن او را. (ناظم الاطباء) ، همدیگر را فریب کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). فریب آوردن با کسی. (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به مادۀ قبل شود
به کنایه گفتن سخن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ظاهر کردن خلاف نهانی. (منتهی الارب) (آنندراج) ، خیانت کردن کسی را و خدعه نمودن با او و مداهنه کردن او را. (ناظم الاطباء) ، همدیگر را فریب کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). فریب آوردن با کسی. (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به مادۀ قبل شود
نرمی و مدارا کردن با کسی. (منتهی الارب). رفق و مدارا کردن با کسی. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، دوا کردن. مداوا نمودن. (ناظم الاطباء). رجوع به دلو شود
نرمی و مدارا کردن با کسی. (منتهی الارب). رفق و مدارا کردن با کسی. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، دوا کردن. مداوا نمودن. (ناظم الاطباء). رجوع به دَلْوْ شود
دارادار نمودن حق کسی را. (از منتهی الارب). حق کسی مدافعت کردن. (تاج المصادر بیهقی). مماطله کردن. (متن اللغه) (اقرب الموارد). فهو مدالک، الحاح و پافشاری کردن در تقاضا. (از متن اللغه)
دارادار نمودن حق کسی را. (از منتهی الارب). حق کسی مدافعت کردن. (تاج المصادر بیهقی). مماطله کردن. (متن اللغه) (اقرب الموارد). فهو مدالک، الحاح و پافشاری کردن در تقاضا. (از متن اللغه)
چیزی با کسی درس کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). سبق گفتن و درس کتاب کردن. (منتهی الارب). کتاب را تدریس کردن. دراس. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، با هم مذاکره کردن. (از منتهی الارب). مذاکره کردن با اهل علم، کتاب خواندن و قرائت کتاب. (از متن اللغه). دراس. خواندن کتاب را بر مصاحب و همدرس، آلوده گشتن به گناهان. (از اقرب الموارد). رجوع به مدارس شود
چیزی با کسی درس کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). سبق گفتن و درس کتاب کردن. (منتهی الارب). کتاب را تدریس کردن. دراس. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، با هم مذاکره کردن. (از منتهی الارب). مذاکره کردن با اهل علم، کتاب خواندن و قرائت کتاب. (از متن اللغه). دراس. خواندن کتاب را بر مصاحب و همدرس، آلوده گشتن به گناهان. (از اقرب الموارد). رجوع به مُدارِس شود
در فارسی: مبالغه و مبالغت: کوش، گزافکاری گزافگویی مکیس مکاس بسیار کوشیدن، زیاده روی کردن، کوشش بسیار، زیاده روی: ... اگر وصف آن چنانچه راویان از دیده باز میگویند نوشته شود البته بر مبالغه و اغراق محمول افتد، صفات نیک و بد شخص یا شی را بطریقی بیان کردن که مستبعد یا محال نماید توضیح مبالغه (بمعنی اعم) بر سه نوع است: الف - تبلیغ یا مبالغه بمعنی اخص. ب - اغراق. ج - غلو
در فارسی: مبالغه و مبالغت: کوش، گزافکاری گزافگویی مکیس مکاس بسیار کوشیدن، زیاده روی کردن، کوشش بسیار، زیاده روی: ... اگر وصف آن چنانچه راویان از دیده باز میگویند نوشته شود البته بر مبالغه و اغراق محمول افتد، صفات نیک و بد شخص یا شی را بطریقی بیان کردن که مستبعد یا محال نماید توضیح مبالغه (بمعنی اعم) بر سه نوع است: الف - تبلیغ یا مبالغه بمعنی اخص. ب - اغراق. ج - غلو