معنی مخین - جستجوی لغت در جدول جو

مخین

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معین — تصویر معین

(پسرانه)

یاریگر، کمک کننده، یاور

فرهنگ نامهای ایرانی

تصویری از مهین — تصویر مهین

(دخترانه)

ماه زیبا رو، مانند ماه

فرهنگ نامهای ایرانی

تصویری از متین — تصویر متین

(پسرانه)

دارای پختگی، خردمندی و وقار، استوار، محکم، از نامهای خداوند

فرهنگ نامهای ایرانی

تصویری از متین — تصویر متین

دارای متانت، محکم، ثابت، استوار، پابرجا

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از یخین — تصویر یخین

از جنس یخ، کنایه از بی عاطفه

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مزین — تصویر مزین

زینت دهنده، آراینده، آرایشگر

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از معین — تصویر معین

مخصوص و مقرر شده، مشخص، معلوم

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مکین — تصویر مکین

جا گرفته، جای گیر، صاحب پایگاه و منزلت

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مخزن — تصویر مخزن

جای نگه داری و ذخیره کردن چیزی، انبار

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مخیل — تصویر مخیل

آنکه خیال می کند، خیال کننده، کنایه از آنکه تهمت می زند

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مخیدن — تصویر مخیدن

خزیدن، جنبیدن، چسبیدن، برای مثال سبک پیرزن سوی خانه دوید / برهنه به اندام او درمخید (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۰)، به دنبال کسی رفتن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از سخین — تصویر سخین

گرم، مقابل سرد، دارای حرارت

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مخیم — تصویر مخیم

جایی که در آن خیمه برپا کرده باشند، خیمه گاه

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مخیز — تصویر مخیز

مهمیز، آلتی فلزی که هنگام سواری بر پاشنۀ چکمه می بندند، مهماز، اسب انگیز

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مسین — تصویر مسین

مسی، به رنگ مس، زرد مایل به قرمز، تهیه شده از مس

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از چخین — تصویر چخین

چرکین، چرک آلود، ریم آلوده، ویژگی زخمی که چرک داشته باشد

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از ملین — تصویر ملین

دارویی که معده و روده ها را نرمی و لینت بدهد، نرم کننده

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از معین — تصویر معین

جاری، روان، آب چشمه که بر روی زمین جاری شود

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مبین — تصویر مبین

آشکار کننده، واضح، روشن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مبین — تصویر مبین

بیان کرده شده، آشکار، واضح

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مهین — تصویر مهین

بزرگ، بزرگ تر، بزرگ ترین

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مبین — تصویر مبین

بیان کننده، آشکار کننده

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از معین — تصویر معین

یاری کننده، یار، مددکار

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از مزین — تصویر مزین

زینت داده شده، آراسته

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از سخین — تصویر سخین

ولرم نه گرم و نه سرد، اشکریز اندوهگین مرد کج بیل

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از چخین — تصویر چخین

چرکین ریم آلوده

فرهنگ لغت هوشیار

سخت، ستبر ستبر و سخت، محکم استوار، غلیظ، حلیم بردبار بارزانت رزین

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از رخین — تصویر رخین

مهمیز، تازیانه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از معین — تصویر معین

نشان زد

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از مزین — تصویر مزین

آراسته

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از مهین — تصویر مهین

مهم

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از مبین — تصویر مبین

بازگو کننده

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از متین — تصویر متین

هشیوار

فرهنگ واژه فارسی سره

تصویری از مخزن — تصویر مخزن

انباشتگاه، انبار، اندوختگاه

فرهنگ واژه فارسی سره