از ’خ ی ل’، مرد خال ناک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). روی باخال. (دهار). مرد خال ناک که در بدن وی خال بسیار باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به مخول شود، ابر که آن را بارنده پندارند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ بعد و مخیله شود
از ’خ ی ل’، مرد خال ناک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). روی باخال. (دهار). مرد خال ناک که در بدن وی خال بسیار باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به مخول شود، ابر که آن را بارنده پندارند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ بعد و مخیله شود
ابر که آمادۀ باریدن شود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ابری که آن را بارنده پندارند. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل و مخیله شود، (از ’خ ول’) سزاوار خیر و نیکوئی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). سزاوارو شایسته. یقال: فلان مخیل للخیر، فلان سزاوار خیر و نیکوئی است. (ناظم الاطباء). و رجوع به مخیله شود
ابر که آمادۀ باریدن شود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ابری که آن را بارنده پندارند. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل و مخیله شود، (از ’خ ول’) سزاوار خیر و نیکوئی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). سزاوارو شایسته. یقال: فلان مخیل للخیر، فلان سزاوار خیر و نیکوئی است. (ناظم الاطباء). و رجوع به مَخیلَه شود
جامه ای که در آن نقش جانور باشد. (از فرهنگ لغات مشکل دیوان البسۀ نظام قاری) : خشیشی و ابیاری او را وزیر حرم نرمدست مخیل مشیر. نظام قاری (دیوان البسۀ چ استانبول ص 174). مخیل بدو گفت رو تن بزن چو تو موج باشی و او موج زن. نظام قاری (دیوان البسه ایضاً ص 177)
جامه ای که در آن نقش جانور باشد. (از فرهنگ لغات مشکل دیوان البسۀ نظام قاری) : خشیشی و ابیاری او را وزیر حرم نرمدست مخیل مشیر. نظام قاری (دیوان البسۀ چ استانبول ص 174). مخیل بدو گفت رو تن بزن چو تو موج باشی و او موج زن. نظام قاری (دیوان البسه ایضاً ص 177)
پنداشته شده و خیال کرده شده. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) (از محیط المحیط). فلان یذهب علی المخیل، ای علی غرر من غیر یقین. (تاج العروس) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، ثوب مخیل، جامۀ پاسبان. (مهذب الاسماء)
پنداشته شده و خیال کرده شده. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) (از محیط المحیط). فلان یذهب علی المخیل، ای علی غرر من غیر یقین. (تاج العروس) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، ثوب مخیل، جامۀ پاسبان. (مهذب الاسماء)
آنکه می پندارد و خیال می کند و شک می کند و اندیشه می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آنکه تفرس می نماید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آنکه می گذارد خیال را در نزدیکی بچه شتر، تا گرگ از آن بترسد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آنکه بددل می شود و بازمی ایستد از کسی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، به گمان افکننده و بشک و تردید اندازنده و به خیال وادارنده: آنچه کرده است از سر تعجیل بوده است به وسوسۀ شیطان مسول و توهم نفس امارۀ مخیل. (سندبادنامه ص 100) ، ابری که آن را بارنده پندارند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تخییل شود
آنکه می پندارد و خیال می کند و شک می کند و اندیشه می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آنکه تفرس می نماید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آنکه می گذارد خیال را در نزدیکی بچه شتر، تا گرگ از آن بترسد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آنکه بددل می شود و بازمی ایستد از کسی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، به گمان افکننده و بشک و تردید اندازنده و به خیال وادارنده: آنچه کرده است از سر تعجیل بوده است به وسوسۀ شیطان مسول و توهم نفس امارۀ مخیل. (سندبادنامه ص 100) ، ابری که آن را بارنده پندارند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تخییل شود
در نزد اهل منطق، مخیلات عبارت است از قضایای مسلمه یا غیرمسلمه، راست یا دروغ که با تخیل آنها قبض و بسطی در نفس پیدا شود و نفس آدمی از آن متأثر گردد مانند آنکه بگوئی شراب مانند یاقوتی سیال است و یا عسل تلخ و مهوع، که تخیل اولی سبب رغبت و دومی باعث نفرت می گردد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 454) (از تعریفات جرجانی). عبارت از قضایا و مقدماتی هستند که نفس را بجنبانند تا بر چیزی حرص آرد یا از چیزی نفرت گیرد و باشد که نفس داند که دروغ اند. (از دانشنامه ص 127). عبارت از قضایائی هستند که در نفس اثر شگفتی آوری گذاشته موجب قبض و بسط شوند، و قیاسی که مرکب از متخیلات است شعر نامند. (از دستورالعلماء ج 3 ص 141) (از فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی)
در نزد اهل منطق، مخیلات عبارت است از قضایای مسلمه یا غیرمسلمه، راست یا دروغ که با تخیل آنها قبض و بسطی در نفس پیدا شود و نفس آدمی از آن متأثر گردد مانند آنکه بگوئی شراب مانند یاقوتی سیال است و یا عسل تلخ و مهوع، که تخیل اولی سبب رغبت و دومی باعث نفرت می گردد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 454) (از تعریفات جرجانی). عبارت از قضایا و مقدماتی هستند که نفس را بجنبانند تا بر چیزی حرص آرد یا از چیزی نفرت گیرد و باشد که نفس داند که دروغ اند. (از دانشنامه ص 127). عبارت از قضایائی هستند که در نفس اثر شگفتی آوری گذاشته موجب قبض و بسط شوند، و قیاسی که مرکب از متخیلات است شعر نامند. (از دستورالعلماء ج 3 ص 141) (از فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی)
نام قوتی است که آن را خیال نیز گویند. (آنندراج) قوتی است برای تصور و تخیل اشیاء که آن را آینۀ عقل گویند. (از اقرب الموارد). مخیله. رجوع به مخیله شود، ابری که آن را بارنده پندارند. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به مخیله شود
نام قوتی است که آن را خیال نیز گویند. (آنندراج) قوتی است برای تصور و تخیل اشیاء که آن را آینۀ عقل گویند. (از اقرب الموارد). مخیله. رجوع به مخیله شود، ابری که آن را بارنده پندارند. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به مَخیلَه شود
نام یکی از شهرهای قدیم و مشهور که در ساحل غربی آسیای صغیر قرار داشته و بعدها به دو قسمت تقسیم شده است. نخست بوسیلۀ مهاجران کرت بنا شد و بعد مهاجران یونیۀ یونان به تجدید بنای آن پرداختند به طوری که در سال 750 قبل از میلاد آبادترین شهر یونیه و بعدها بزرگترین شهر تجارتی دنیا بوده است و به واسطۀ آبادی و زیبایی مردم آن به ثروت و رفاه فوق العاده ای دست یافتند. تالس دانشمند مشهور قرن ششم میلادی در سال 587 میلادی بدان شهر رفته و بتدریس پرداخته است. در سال 504 میلادی وسیلۀ پادشاهان ایران ضبط و نهب و غارت شد تا سرانجام در دورۀ حکومت سلجوقی و بعد تیموری بکلی ویران شد و اکنون خرابه های آن برجاست. (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به ایران باستان ج 1 ص 654 و 651 و 866و ج 2 ص 1518 و 1888 و 1940 و فهرست هر سه جلد شود
نام یکی از شهرهای قدیم و مشهور که در ساحل غربی آسیای صغیر قرار داشته و بعدها به دو قسمت تقسیم شده است. نخست بوسیلۀ مهاجران کرت بنا شد و بعد مهاجران یونیۀ یونان به تجدید بنای آن پرداختند به طوری که در سال 750 قبل از میلاد آبادترین شهر یونیه و بعدها بزرگترین شهر تجارتی دنیا بوده است و به واسطۀ آبادی و زیبایی مردم آن به ثروت و رفاه فوق العاده ای دست یافتند. تالس دانشمند مشهور قرن ششم میلادی در سال 587 میلادی بدان شهر رفته و بتدریس پرداخته است. در سال 504 میلادی وسیلۀ پادشاهان ایران ضبط و نهب و غارت شد تا سرانجام در دورۀ حکومت سلجوقی و بعد تیموری بکلی ویران شد و اکنون خرابه های آن برجاست. (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به ایران باستان ج 1 ص 654 و 651 و 866و ج 2 ص 1518 و 1888 و 1940 و فهرست هر سه جلد شود
جمع مخیله، گمانیده ها پنداشته ها، جمع مخیله، گماننده ها پندارندگان پندارنده ها جمع مخیله (مخیل) جمع مخیله (مخیل)، قضایا و مقدماتی هستند که نفس را بجنبانند تا بر چیزی حرص آرد یا از چیزی نفرت گیرد و باشد که نفس داند که دروغند. در دستور آمده: مخیلات عبارت از قضایایی هستند که در نفس اثر شگفت آوری گذاشته و موجب قبض و بسط شوند و قیاسی را که مرکب از مخیلات است شعر نامند
جمع مخیله، گمانیده ها پنداشته ها، جمع مخیله، گماننده ها پندارندگان پندارنده ها جمع مخیله (مخیل) جمع مخیله (مخیل)، قضایا و مقدماتی هستند که نفس را بجنبانند تا بر چیزی حرص آرد یا از چیزی نفرت گیرد و باشد که نفس داند که دروغند. در دستور آمده: مخیلات عبارت از قضایایی هستند که در نفس اثر شگفت آوری گذاشته و موجب قبض و بسط شوند و قیاسی را که مرکب از مخیلات است شعر نامند