جدول جو
جدول جو

معنی مخول - جستجوی لغت در جدول جو

مخول(مُخْ وِ / وَ)
رجل معم مخول، مرد کریم الاعمام و کریم الاخوال و کذلک رجل مخال معم بضمهما. وبدون ’معم’ استعمال نشود. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) : قول حسان بن ثابث انصاری: قبر ابن ماریه المعم المخول. (اقرب الموارد) : رجل مخول، مردی که دارای خالوهای بسیار باشد. رجل معم مخول، مردی که دارای عموها و خالوهای کریم باشد. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مخیل
تصویر مخیل
آنکه خیال می کند، خیال کننده، کنایه از آنکه تهمت می زند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محول
تصویر محول
تغییر دهنده، انتقال دهنده، دگرگون کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدخول
تصویر مدخول
جایی یا چیزی که چیز دیگر در آن داخل شده، لاغر، کسی که فساد و تباهی در عقل یا جسم او راه یافته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخمل
تصویر مخمل
پارچۀ لطیف نخی یا ابریشمی که پرزهای نرم دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دخول
تصویر دخول
داخل شدن، درآمدن، وارد شدن به جایی یا نزد کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخبل
تصویر مخبل
مصروع، دیوانه، فرومایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخوف
تصویر مخوف
ترسناک، ترس آور، خوفناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مثول
تصویر مثول
به خدمت ایستادن، به حضور آمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخبول
تصویر مخبول
در عروض حذف سین و فا از مستفعلن چنان که متعلن باقی بماند و فعلتن به جای آن بگذارند، خبل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شخول
تصویر شخول
سوت، سفیر، ناله، فریاد، شخل، شخیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خمول
تصویر خمول
گمنام شدن، بی نام ونشان شدن، گمنامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مختل
تصویر مختل
خلل یافته، تباه، آشفته و به هم خورده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محول
تصویر محول
واگذار شده، برگردانیده شده، دگرگون شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شخول
تصویر شخول
بانگ فریاد، سوت صفیر، ناله، پژمردگی افسردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخول
تصویر تخول
تیمار داشت
فرهنگ لغت هوشیار
درونیده، تبه مغز، لاغر داخل شده درآورده شده، جایی که چیزی در آن داخل شده باشد، کسی که در عقل وی فساد بود، لاغر جمع مدخولین
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی پهلوی دوالدار دارای دوال دوال دار، ظاهرا قماش کناره دار و مطرز و سجیف دار است (باستعاره از دوال چرم) : مدول یکی اطلس با نژاد بر آمد بگل گون والاچو باد. (نظام قاری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخمل
تصویر مخمل
نوعی از جامه پرز دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محول
تصویر محول
بگرداننده، مبدل کننده و تغییر دهنده حواله داده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخجل
تصویر مخجل
خجل کننده، کسی که شرمسار میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخذول
تصویر مخذول
خوار شده و ذلیل و منکوب، سر افکنده
فرهنگ لغت هوشیار
گول خرد باخته، فرومایه، دست پاچه، نا چیز، روزگار تباه خرد دیوانه، فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه بفساد عقل و تباهی عضو دچار باشد، خبل اجتماع خبن و طی است در مستفعلن متعلن بماند فعلتن بجای آن بنهند و این فاصله کبری است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختل
تصویر مختل
خلل یافته و کار سست و تباه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخوف
تصویر مخوف
راه بیمناک، خوفناک، ترسیده، خطرناک، هولناک، مهیب، سهمگین و پربیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخیل
تصویر مخیل
پنداشته شده و خیال کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخیول
تصویر مخیول
خجکدار: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
فراروی (کوچ)، در پیشگاه بودن، مانند کردن، نمایانی در فرزان بحضور آمدن بخدمت ایستادن: عتبه خدمت را بلب استکانت بوسه داد و با اقران و امثال خویش در پیشگاه مثول سر افکنده خجلت بایستاد، مانند کردن کسی را بکسی تشبیه کردن، افتادن از موضع و جای خود، چسبیدن بزمین، بریدن گوش و بینی کشته برای عبرت دیگران، بعضی از فلاسفه علم انسان را باشیا خارج به مثول بعنی تمثل اشیا نزد عالم و عاقل تعبیر کنند و این نظریه بعقیده محققان فلاسفه مردود است
فرهنگ لغت هوشیار
کوتاه شده ماخولیا گونه ای مرض عصبی است که با اختلال قوای عضلانی و دماغی همراه است و معمولا در دنباله فلج عمومی یا تحت شکنجه شدید روحی وجسمی (محبوسانی را که شکنجه شدید میدهند) ویا بر اثر مرض صرع یا در اشخاص هیستریک و یا بطور مادر زادی پدیدآید. مبتلایان باین مرض گاه از خوردن و آشامیدن خودداری مینمایند بنحوی که بحالت مرگ میرسند و گاهی خودکشی میکنند. برای معالجه این بیماران استراحت کامل و مسافرت به نقاط خوش آب و هوا و جدا بودن از افراد دیگر و از حوادث لازم است. این معالجه باید با تجویز داروهای مقوی قوای دماغی همراه باشد مالنخولیا خبط دماغ صبارا صباره، یکی از عواطف مرکب است و آن از تذکر حالات مطبوع مفقود واز اندوه فعلی که آنهارا احاطه کرده است و غیره ترکیب شده. توضیح 1 مالنخولیا بصورتهای: مالیخولیا ماخولیا ملنخولیا مالیخ مالنخ و غیره در آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمول
تصویر خمول
گمنام و بیقدر گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دخول
تصویر دخول
داخل شدن، در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمول
تصویر خمول
((خُ))
گمنام شدن، بی نام گردیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دخول
تصویر دخول
((دُ))
داخل شدن، درآمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شخول
تصویر شخول
((شُ))
بانگ، سوت، صفیر، ناله، پژمردگی
فرهنگ فارسی معین