- مخموری
- می زدگی پژمانی ناوش مستی، خماری خمارآلودگی می زدگی
معنی مخموری - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خمار آلود
مست، خمارآلوده
گماردگی
بهنجار، روامند
آبادگری، رازی گری، مهرازی
ادیبی، شاعری گویندگی، فصاحت و بلاغت، خواندن اشعار فارسی (غزل قصیده رباعی مسمط بحر طویل) در موضوعات مختلف (حمد خدا نعت رسول و ائمه مرثیه وصف معمی و لغز و غیره) در شبهای دهه اول محرم و شبهای ماه رمضاه و لیالی زمستان در قهوه خانه ها و تکیه ها و غیره
عادی، متوسط، متداول، رایج
دارای نام بودن، نیک نامی، شهرت
شاعری، شعرخوانی، گویندگی، قصه گویی
نوعی فرش که در شهر محفور بافته می شد
محل زیرزمینی که در آنجا خواربار و مواد خوراکی را پنهان کنند، سرداب، زندان
کامیابی کامرا نی، توفیق فیروز مندی
گماشتگان و کارگزاران و کارپردازان، جمع مامور، بنگرید به مامور جمع مامور در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : هنوز برای هیچکس روشن نبود که چه شیر پاک خورده ای رفته بمامورین خبر داده بود که در آن خانه جنس قاچاق هست
حکم و فرمان و امر، رسالت و اطاعت حکم در تازی نیامده فرستاکی فرستش پروانکی گمارش مامور شدن، وظیفه ای که بعهده کسی محول شده
منسوب به محمود (مطلقا)، منسوب به سلطان محمودغزنوی: غلامان محمودی، سکه ای بود نقره
مخملک بنگرید به مخملک مخملک
(در تازی آمده است) : از ریشه پارسی گاو دنبال چرخوکی سرودیس منسوب به مخروط یا سطح مخروطی. سطحی است که از تغییر مکان خطی موسوم به مولدبوجود آید و آن همواره بر نقطه ای ثابت بنام راس میگذرد و بر منحنی معینی باسم هادی متکی است. یا مقاطع مخروطی. اگر یک مخروط مستدیر قایم یا دوار را با یک صفحه قطع کنیم برحسب وضع صفحه قاطع یکی از منحنیهای زیر بدست خواهد آمد: بیضی (قطع ناقص) هذلولی (قطع زاید) سهمی (قطع مکافی)، این منحنیها را مقاطع مخروطی نامند و بخشی از هندسه را که از خواص منحنیهای مذکور بحث میکند مخروطات خوانند. یامخروطیان، جمع مخروطی. تیره ایست از گیاهان باز دانه از رده پیدازادان که غالبا در منطقه معتدله میرویند. ساقه این تیره از گیاهان دارای طبقه مولدی است که آوندهای قرصی چوبی میسازد. برگهای آنها عموما باریک و سوزنی و دارای یک رگبرگ دایمی است و درخت همیشه سبز است. در تمام قسمتهای آنها لوله های شیرابه است که صمغهای مختلف ترشح میکنند. این صمغهابیشتر بنام تربانتین موسومند. میوه گیاهان این تیره مرکب و مخروطی شکل است. انواع مهم گیاهان این تیره عبارتند از: کاج سرو ابهل پیرو سرخدار و صنوبر
در تازی نیامده سروری
مزد گرفتن در مقابل انجام دادن کاری: رحمن است که راه مزدوری آسان کند، شاگردی استاد صنعتکار
سلمه سرمه از گیاهان ژیوه آبک، تیر (عطارد) از ستارگان، پیک نامه بر، ایزد بازرگانی و جرمز (سفر) نزد رومیان باستانی راس ایزد سلمه
مسرور بودن نشاط شادمانی
در تازی نیامده پردگی پرده نشینی پاکدامنی پوشیده شدن پنهان بودن، پرده نشینی، پاکدامنی عفت: دوستان، دختر رز توبه ز مستوری کرد شد سوی محتسب و کار بدستوری کرد. (حافظ)
مطموره در فارسی سرداب سردابه کندور، سیاهچال محلی در زیر زمین که در آن مواد غذایی را پنهان کنند سرداب، نهانخانه: آن بلبل کاتوره برجسته ز مطموره چون دسته طنبوره گیرد شجراز چنگل. (منوچهری)، زندان، جمع مطامیر
رازیگری مهرازی ساختمان غلگیری عمل و شغل معمار، عمارت آبادانی
شونیک رواگ منسوب به معمول رایج متداول عادی: کاغذ معمولی حروف معمولی حروف معمولی: (بسوارها دستور داد که دو آخور باندازه دو برابر آخورهای معمولی براین بسترها بیفزایند) (ایران باستان 1818: 2)
معموره در فارسی مونث معمور: آباده مونث معمور: (در مقصوره معموره انبوهی دیدم پرسیدم که این اجتماع از بهر چیست) (مقامات حمیدی. چا. شمیم، جای آبادان ناحیه آباد: گرچه صد معموره خوش یافتم هم مخالف هم مشوش یافتم (منطق الطیر. چا. دکتر مشکور. . 64)
در تازی نیامده فریفتگی، باد ساری ابر تنی فریفتگی، تکبر غرور
شکست یافتن مغلوبی
بدبختی، اندوهناکی: (بهار خرم نزدیک آمد از دوری بشاد کامی نزدیک شو ز مندوری) (جلاب. صحاح الفرش. 116)
منسوب به منصور، یکی از گوشه های چهارگاه
جنبایی منسوب به موتور، آنچه که دارای موتور است موتور دار: (قایق موتوری)
دور افتادگی جدایی دوری: (مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی) (حافظ. 352)، متروک ماندن