ویژه و بی آمیغ کننده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، رهاننده. (غیاث). نجات دهنده و رهاکننده و خلاص نماینده. (ناظم الاطباء) ، خلاصه کننده
ویژه و بی آمیغ کننده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، رهاننده. (غیاث). نجات دهنده و رهاکننده و خلاص نماینده. (ناظم الاطباء) ، خلاصه کننده
خالص کرده شده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خالص کرده شده و ناآلوده و ناملوث. (ناظم الاطباء). و رجوع به اخلاص و مادۀ قبل شود، مختار. و در قرآن کریم آمده است: انه من عبادنا المخلصین. (از اقرب الموارد) ، کسی که خدای تعالی وی را از شرک و معاصی پاک کرده است. (از تعریفات جرجانی)
خالص کرده شده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خالص کرده شده و ناآلوده و ناملوث. (ناظم الاطباء). و رجوع به اخلاص و مادۀ قبل شود، مختار. و در قرآن کریم آمده است: انه من عبادنا المخلصین. (از اقرب الموارد) ، کسی که خدای تعالی وی را از شرک و معاصی پاک کرده است. (از تعریفات جرجانی)
اخلاص کننده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بی ریا و سمعۀ در عمل. خالص و صاف و پاک و بی غش و صادق و دوست حقیقی و بی نفاق و مطیع و فرمانبردار. (از ناظم الاطباء). صمیم. بی ریا: سلطان آن فرمود در باب من بندۀ یگانه مخلص بی خیانت که از بزرگی وی سزید. (تاریخ بیهقی). مرمرا در میان قافله بود دوستی مخلص و عزیزو کریم. ناصرخسرو. و امیدهای بندگان مخلص در آنچه دیگر اقالیم عالم در خطۀ ملک میمون خواهد افزود. (کلیله و دمنه). غایت نادانی است... توقع دوستان مخلص بی وفاداری. (کلیله و دمنه). بندۀ مخلص و خادم متخصص احمد بن عمر بن علی... (چهارمقالۀ عروضی چ دانشگاه ص 5). این مرا زائر، آن مرا عاید این مرا مخلص آن مرا دلدار. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 203). که بسا مخلصا که شربت زهر نوش کرد از برای همدردی. خاقانی (دیوان ایضاً ص 807). به گناهی ز مخلصان مازار کاهل اخلاص خود گنه نکنند. خاقانی (ایضاً ص 860). و عقاید ضمایر بندگان مخلص... هر لحظه مستحکم تر است. (سندبادنامه ص 10). و از بندگان مخلصت شمارد. (گلستان). رازی که نهان خواهی، با کسی در میان منه اگر چه آن دوست مخلص باشد (گلستان). دوش مرغی بصبح می نالید عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش یکی از دوستان مخلص را مگر آواز من رسید به گوش. سعدی (گلستان). سخنی بی غرض از بندۀ مخلص بشنو ای که منظور بزرگان حقیقت بینی. حافظ. ، بنده ای که با اخلاص خدا را عبادت کند، و به وی شرک نیاورد و از معاصی دور باشد. (از تعریفات جرجانی). بنده ای که در دین خود خالص بود و خدا وی را برگزیده باشد. ج، مخلصون. (ناظم الاطباء) : شیطان با مخلصان برنمی آید و سلطان با مفلسان. (گلستان). دو بامداد کسی گر رود به خدمت شاه سیم هر آینه در وی کند به لطف نگاه امید هست پرستندگان مخلص را که ناامید نگردند از آستان اله. (گلستان). ، صاف کننده طلا را گویند. (انساب سمعانی ج 2 ص 515)
اخلاص کننده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بی ریا و سمعۀ در عمل. خالص و صاف و پاک و بی غش و صادق و دوست حقیقی و بی نفاق و مطیع و فرمانبردار. (از ناظم الاطباء). صمیم. بی ریا: سلطان آن فرمود در باب من بندۀ یگانه مخلص بی خیانت که از بزرگی وی سزید. (تاریخ بیهقی). مرمرا در میان قافله بود دوستی مخلص و عزیزو کریم. ناصرخسرو. و امیدهای بندگان مخلص در آنچه دیگر اقالیم عالم در خطۀ ملک میمون خواهد افزود. (کلیله و دمنه). غایت نادانی است... توقع دوستان مخلص بی وفاداری. (کلیله و دمنه). بندۀ مخلص و خادم متخصص احمد بن عمر بن علی... (چهارمقالۀ عروضی چ دانشگاه ص 5). این مرا زائر، آن مرا عاید این مرا مخلص آن مرا دلدار. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 203). که بسا مخلصا که شربت زهر نوش کرد از برای همدردی. خاقانی (دیوان ایضاً ص 807). به گناهی ز مخلصان مازار کاهل اخلاص خود گنه نکنند. خاقانی (ایضاً ص 860). و عقاید ضمایر بندگان مخلص... هر لحظه مستحکم تر است. (سندبادنامه ص 10). و از بندگان مخلصت شمارد. (گلستان). رازی که نهان خواهی، با کسی در میان منه اگر چه آن دوست مخلص باشد (گلستان). دوش مرغی بصبح می نالید عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش یکی از دوستان مخلص را مگر آواز من رسید به گوش. سعدی (گلستان). سخنی بی غرض از بندۀ مخلص بشنو ای که منظور بزرگان حقیقت بینی. حافظ. ، بنده ای که با اخلاص خدا را عبادت کند، و به وی شرک نیاورد و از معاصی دور باشد. (از تعریفات جرجانی). بنده ای که در دین خود خالص بود و خدا وی را برگزیده باشد. ج، مخلصون. (ناظم الاطباء) : شیطان با مخلصان برنمی آید و سلطان با مفلسان. (گلستان). دو بامداد کسی گر رود به خدمت شاه سیم هر آینه در وی کند به لطف نگاه امید هست پرستندگان مخلص را که ناامید نگردند از آستان اله. (گلستان). ، صاف کننده طلا را گویند. (انساب سمعانی ج 2 ص 515)
ناخن پرندگان شکاری، چنگال داس، آلتی آهنی و سرکج با دستۀ چوبی که دم آن تیز و دندانه دار است و با آن گیاه ها و حاصل مزارع را از روی زمین درو می کنند، محصد، جاخشوک، خاشوش، جاغسوک، جاخسوک، منگال
ناخن پرندگان شکاری، چنگال داس، آلتی آهنی و سرکج با دستۀ چوبی که دم آن تیز و دندانه دار است و با آن گیاه ها و حاصل مزارع را از روی زمین درو می کنند، مِحصَد، جاخشوک، خاشوش، جاغسوک، جاخسوک، مَنگال
محاجم. (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن). یک نوع گیاهی خوشبو از جنس بابونه. (ناظم الاطباء). گل کتانی که به اسامی محاجم و دهان شیرو فلیحه و گیاه نوروزی نیز موسوم است. (فرهنگ فارسی معین).... و این نام (مخلصه) از آن گویند که تریاق همه زهرهاست و از همه زهر خلاصی دهنده است. (الفاظ الادویه چ هند ص 259). اسم نباتی است که استعمال او خلاصی از سم هوام می دهد و لهذا به این اسم نامیده اند و او به حسب اماکن، مختلف الشکل می باشد و هفت قسم او رامشاهده نموده اند و مجموع او با تلخی و گل همه انواع او با کجی و منکوس و شبیه به محجمه می باشد و بعضی را شاخ هایی ساق و برگ مانند برگ کرفس و از آن نرم تر... عرق مخلصه محلل و ملطف و رافع قولنج ریحی و مقوی اعضاء رئیسه و موافق مبر و دین است و بعضی در تریاق فاروق قائم مقام خمر دانسته اند. (تحفۀ حکیم مؤمن ص 215). مرحوم دهخدا در یادداشتی نوشته اند. در مجلۀ بانک ملی معنی آن را (مخلصه را) کامومیل نوشته است. - انتهی. در گیاه شناسی گل گلاب چ 3 ص 291 این گیاه از خانوادۀ بابونه هاست از این روی مخلصه نوعی بابونه و از عاقرقرحا خواهد بود و رجوع به گیاه شناسی گل گلاب و مفردات ابن البیطار شود
مَحاجِم. (فهرست مخزن الادویه) (تحفۀ حکیم مؤمن). یک نوع گیاهی خوشبو از جنس بابونه. (ناظم الاطباء). گل کتانی که به اسامی محاجم و دهان شیرو فلیحه و گیاه نوروزی نیز موسوم است. (فرهنگ فارسی معین).... و این نام (مخلصه) از آن گویند که تریاق همه زهرهاست و از همه زهر خلاصی دهنده است. (الفاظ الادویه چ هند ص 259). اسم نباتی است که استعمال او خلاصی از سم هوام می دهد و لهذا به این اسم نامیده اند و او به حسب اماکن، مختلف الشکل می باشد و هفت قسم او رامشاهده نموده اند و مجموع او با تلخی و گل همه انواع او با کجی و منکوس و شبیه به محجمه می باشد و بعضی را شاخ هایی ساق و برگ مانند برگ کرفس و از آن نرم تر... عرق مخلصه محلل و ملطف و رافع قولنج ریحی و مقوی اعضاء رئیسه و موافق مبر و دین است و بعضی در تریاق فاروق قائم مقام خمر دانسته اند. (تحفۀ حکیم مؤمن ص 215). مرحوم دهخدا در یادداشتی نوشته اند. در مجلۀ بانک ملی معنی آن را (مخلصه را) کامومیل نوشته است. - انتهی. در گیاه شناسی گل گلاب چ 3 ص 291 این گیاه از خانوادۀ بابونه هاست از این روی مخلصه نوعی بابونه و از عاقرقرحا خواهد بود و رجوع به گیاه شناسی گل گلاب و مفردات ابن البیطار شود