سبک حال. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سبک و خفیف و ناگران و سهل و آسان و چست و چالاک. (ناظم الاطباء) ، سبکبار. که بار و بنه کم دارد: اگر مقام نتوانند کرد عقبۀ کلار را گذاره کنند که مخفند و به گیلان گریزند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 464). آنچه مخف بود به کوزکانان به وقت وفرصت می فرستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 364) ، آنکه دور می کند بردباری را از کسی و سبک می کنداو را. (از منتهی الارب) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد)، خداوند ستوران سبک. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خداوند ستور سبک و تیزرو. (ناظم الاطباء)
سبک حال. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سبک و خفیف و ناگران و سهل و آسان و چست و چالاک. (ناظم الاطباء) ، سبکبار. که بار و بنه کم دارد: اگر مقام نتوانند کرد عقبۀ کلار را گذاره کنند که مخفند و به گیلان گریزند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 464). آنچه مخف بود به کوزکانان به وقت وفرصت می فرستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 364) ، آنکه دور می کند بردباری را از کسی و سبک می کنداو را. (از منتهی الارب) (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد)، خداوند ستوران سبک. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خداوند ستور سبک و تیزرو. (ناظم الاطباء)
ملا مخفی رشتی از ندمای مجلس امام قلی خان حاکم فارس بود. او مردی حقیرالجثه بود و معتاد به کوکنار، کسی گفتش که کوکنار از وجود تو چیزی باقی نگذاشت. درجواب گفت که گناه از کوکنار نیست چون رسم است که کتّاب اقطار عالم در اول مکاتبت می نویسند ’مخفی نماناد’ لهذا آنچه از من باقیمانده غنیمت است. از اوست: ز سوز عشق ز آنگونه دوش تن می سوخت که همچو شعلۀ فانوس در کفن می سوخت حدیث عشق تو در نامه ثبت می کردم سپندوار نقط بر سر سخن می سوخت ز سوز سینۀ مخفی شد اینقدر معلوم که همچو خس مژه اش در گریستن می سوخت. رجوع به آتشکدۀ آذر و تذکرۀ نصرآبادی شود
ملا مخفی رشتی از ندمای مجلس امام قلی خان حاکم فارس بود. او مردی حقیرالجثه بود و معتاد به کوکنار، کسی گفتش که کوکنار از وجود تو چیزی باقی نگذاشت. درجواب گفت که گناه از کوکنار نیست چون رسم است که کُتّاب اقطار عالم در اول مکاتبت می نویسند ’مخفی نماناد’ لهذا آنچه از من باقیمانده غنیمت است. از اوست: ز سوز عشق ز آنگونه دوش تن می سوخت که همچو شعلۀ فانوس در کفن می سوخت حدیث عشق تو در نامه ثبت می کردم سپندوار نقط بر سر سخن می سوخت ز سوز سینۀ مخفی شد اینقدر معلوم که همچو خس مژه اش در گریستن می سوخت. رجوع به آتشکدۀ آذر و تذکرۀ نصرآبادی شود