جدول جو
جدول جو

معنی مخطاط - جستجوی لغت در جدول جو

مخطاط
(مِ)
تخته ای که بر وی خط کشند چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). خطکش. (دستور الاخوان چ بنیاد فرهنگ). تخته ای که بر روی وی خط کشند چیزی را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مخطاط
کشک دار، راهراه
تصویری از مخطاط
تصویر مخطاط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مخطط
تصویر مخطط
خط خط شده، خط دار، راه راه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخاط
تصویر مخاط
آبی که از بینی جاری می شود، آب بینی، در علم زیست شناسی پوشش داخلی حفره های دهان، بینی، حلق و مری
فرهنگ فارسی عمید
(غُصْ صَ / صِ خوَرْ / خُرْ)
اخطاط وجه، خطدار گشتن روی.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ خطّ، بمعنی راه دراز در چیزی و راه خفیف در زمین نرم
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ناقه و گوسپند که عادت دارند که شیر منجمد و با زردآب از پستان آنها برآید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). شتر و یا گوسپندی که بیرون آمدن شیر منجمد و یا زردآب از پستان وی عادت آن باشد. (ناظم الاطباء) ، مار پوست افکنده و یا ماری که به پوست انداختن هر سال عادت دارد. ج، مخاریط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
مرد به هر کار آمیزنده و فسادافکننده در آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). رجوع به مخلط شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
خطی. کتاب خطی. مخطوطات، کتب خطی، مقابل چاپی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، خط کرده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شیارشده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). حفرکرده شده. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
دیناقوس است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دستاس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آسیای دیگ افزارسای. (منتهی الارب) (آنندراج). آسیایی که در آن روغن بزرها را می گیرند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کنجدآس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، دستۀ دستاس. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کرانۀ رودبار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و قول ابن مسعود: ’هذا الملطاط طریق بقیه المؤمنین هرابا من الدجال’، یعنی به شاطی ٔ الفرات. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، کنارۀ دریا. (مهذب الاسماء). کرانۀ دریا و ساحل آن، کرانۀ سر کوه بلند برآمده و جانب آن، راه پیدا و پاسپرده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، چوبۀ نان پز. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). تیرک نانوا. (ناظم الاطباء) ، مالۀ گلکاران. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مالۀ گلکاری. (ناظم الاطباء) ، تندی دراز میانۀ سر شتر که به کرانۀ چیزی ماند، کرانۀ سر یا همه سر یا پوست آن یا هر پاره از سر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آن جراحت که بر آن پوست تنک رسد که زیر استخوان سر بود. (مهذب الاسماء). شکستگی سر تا پوست تنک سر رسیده یا شکستگی که تا دماغ رسد. ملطاه. ملطاء. ملطی ̍. (منتهی الارب). شکستگی سر که تا پوست تنک آن رسیده و شکستگی که تا دماغ رسد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
خلم، مف آب بینی پوشش صورتی رنگی که حفره داخلی عده زیادی از اندامها را (مانند دهان مری قصبه الریه روده معده و غیره) میپوشاند و بسبب داشتن منافذ مربوط بغدد مترشحه سطحش همیشه مرطوب است. مخاط در حقیقت مجموعه دوبافت است: یکی بافت پوششی در بالا و دیگر بافت پیوندی در زیر آن. اصطلاحا میگویند: مخاط عبارت از غشایی است که تشکیل شده از نسجی پوششی با یک لایه آستر بافت پیوندی غشا مخاطی پوشش مخاطی، ترشحات غدد وابسته به پوشش مخاطی، آب بینی. یا غشا شیطان. تار عنکبوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخطط
تصویر مخطط
خط دار از هر چیزی و صاحب جمال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
خوش نویس و کسی که خوش می نویسد، استاد خط
فرهنگ لغت هوشیار
پرتگاه، دریا کنار، دلیر، پیشسرای، ور دنه، دسته دستاس، ماله ماله گلکاران، لبه دره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخلاط
تصویر مخلاط
مرد مجوش، به هم زننده: کار دیگران را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخطاط
تصویر اخطاط
خط دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخطط
تصویر مخطط
((مُ خَ طَّ))
خط خط شده، خط دار، خط خطی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخاط
تصویر مخاط
((مُ))
پوشش منفذدار و مرطوب حفره های داخلی برخی اندام ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
خوشنویس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
Calligraphist
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
calligraphe
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
calígrafo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
हस्तलेखकार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
kaligrafer
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
ศิลปินอักษร
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
calligraaf
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
kaligraf
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
calligrafo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
calígrafo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
书法家
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
каліграф
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
Kalligraph
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
каллиграф
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خطاط
تصویر خطاط
סופר אומן
دیکشنری فارسی به عبری