جدول جو
جدول جو

معنی مخطئه - جستجوی لغت در جدول جو

مخطئه
(مَ طِ ءَ)
فرقه ای از غلاه شیعه که می گفتند جبرئیل درفرود آوردن وحی خطا کرده. (خاندان نوبختی، ص 263)
لغت نامه دهخدا
مخطئه
گروهی از پیروان علی (ع) که جبرئیل را در رساندن پیام خدایی به محمد بن عبدالله (ص) لغزشمند می دانستند (فضل بن شادان)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تخطئه
تصویر تخطئه
خطا بر کسی گرفتن، به خطا نسبت دادن، خطا گرفتن از کار کسی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
به خطا منسوب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (اقرب الموارد) (المنجد). خطا گرفتن در کار کسی. (غیاث اللغات از کنز). گفتن کسی را که تو خطا کردی. (منتهی الارب). تخطی ٔ. (ناظم الاطباء). خطا گرفتن در کار کسی و نسبت خطا به کسی دادن. (ناظم الاطباء) ، بدی از کسی دور کردن. یقال: خطّی ٔ عنه السوء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَطْ طَ مَ)
مؤنث مخطم: ناقه مخطمه، ماده شتر مهار در بینی کرده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ طِ رَ)
بادیه مخطره، بیابانی که مسافر در آن، هم امید سلامتی داشته باشد و هم بیم هلاکت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَطْ طَ رَ)
رنگ شده با گیاه خطر: لحیه مخطوره و مخطره، مخضوبه بالنبات المسمی الخطر. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ طِ ءَ)
دیر. میوۀ مبطئه، میوۀ دیررس. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به مبطی ٔ و مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخطئه
تصویر تخطئه
خطا کردن، نسبت دادن کسی را به خطا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخططه
تصویر مخططه
مونث مخطط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخطئه
تصویر تخطئه
((تَ طِ ئِ))
خطاکار خواندن. کسی را به خطا نسبت دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخطئه
تصویر تخطئه
هرزوارش
فرهنگ واژه فارسی سره
خطاگیری، نادرست شماری، خطا شمردن، نادرست شمردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد