جدول جو
جدول جو

معنی مخضل - جستجوی لغت در جدول جو

مخضل
(مِ ضَ)
سیف مخضل، شمشیر بران، لغتی است در صاد مهمله. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مخضل
(مُ ضَل ل)
به معنی مخضل است و رجوع به مادۀ قبل و اخضال شود، پشته و تپۀ تر و مرطوب از شبنم. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
مخضل
(مُ ضَ)
عیش مخضل، عیش خوش و خرم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). زندگانی خوش و خرم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مخضل
(مُ ضِ)
ترکننده چیزی را به آب. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مفضل
تصویر مفضل
افزون کننده، افزون آورنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخبل
تصویر مخبل
مصروع، دیوانه، فرومایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفضل
تصویر مفضل
افزون شده، برتری داده شده، آنکه به فضل و برتری و فزونی او بر دیگری اعتراف کرده باشند، بسیار فضل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معضل
تصویر معضل
سخت و دشوار و زشت، امر مشکل و دشوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مختل
تصویر مختل
خلل یافته، تباه، آشفته و به هم خورده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخمل
تصویر مخمل
پارچۀ لطیف نخی یا ابریشمی که پرزهای نرم دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخیل
تصویر مخیل
آنکه خیال می کند، خیال کننده، کنایه از آنکه تهمت می زند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخمل
تصویر مخمل
نوعی از جامه پرز دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفضل
تصویر مفضل
افزون کرده شده، تفضیل داده شده
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی معضل گویند سخت دشوار غلبه کرده شد، خسته و مانده کرده. (اسم و مصدر) سخت دشوار مشکل. توضیح باین معنی در تداول فارسی بفتح ضاد تلفظ کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخضن
تصویر مخضن
لاغر کننده، رام کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخجل
تصویر مخجل
خجل کننده، کسی که شرمسار میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختل
تصویر مختل
خلل یافته و کار سست و تباه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخیل
تصویر مخیل
پنداشته شده و خیال کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
گول خرد باخته، فرومایه، دست پاچه، نا چیز، روزگار تباه خرد دیوانه، فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معضل
تصویر معضل
((مُ ضَ))
مشکل، دشوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفضل
تصویر مفضل
((مُ فَ ضَّ))
برتری داده شده، افزون کرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مفضل
تصویر مفضل
((مُ ض))
افزون کننده، نیکویی کننده، بخشش کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخمل
تصویر مخمل
((مَ مَ))
پارچه لطیف نخی یا ابریشمی که پرزهای نرم دارد
مخمل کبریتی: مخمل دارای تار نخی و پود راه راه برجسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخیل
تصویر مخیل
((مُ خَ یِّ))
خیال کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مختل
تصویر مختل
((مُ تَ لّ))
تباه شده، آشفته و به هم خورده، دارای اختلال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معضل
تصویر معضل
دشواری، کاستی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معضل
تصویر معضل
Dilemma
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از معضل
تصویر معضل
dilemme
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از معضل
تصویر معضل
dilema
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از معضل
تصویر معضل
Dilemma
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از معضل
تصویر معضل
dylemat
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از معضل
تصویر معضل
дилемма
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از معضل
تصویر معضل
дилема
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از معضل
تصویر معضل
dilemma
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از معضل
تصویر معضل
dilema
دیکشنری فارسی به اسپانیایی