- مخضب (مِ ضَ)
تغار و لگن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تغار. طشت شمع. خضابدان. (دهار). و رجوع به مخضبه شود
معنی مخضب - جستجوی لغت در جدول جو
- مخضب (مُ خَضْ ضَ)
رنگین کرده شده و وسمه بسته شده. (غیاث) (آنندراج) : بنان مخضب، سرانگشتان رنگ کرده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به مخضوب و خضیب و مادۀ قبل شود
- مخضب (مُ خَضْ ضِ)
رنگ کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که رنگ می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخضیب شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ناخن پرندگان شکاری، چنگال
داس، آلتی آهنی و سرکج با دستۀ چوبی که دم آن تیز و دندانه دار است و با آن گیاه ها و حاصل مزارع را از روی زمین درو می کنند، محصد، جاخشوک، خاشوش، جاغسوک، جاخسوک، منگال
داس، آلتی آهنی و سرکج با دستۀ چوبی که دم آن تیز و دندانه دار است و با آن گیاه ها و حاصل مزارع را از روی زمین درو می کنند، محصد، جاخشوک، خاشوش، جاغسوک، جاخسوک، منگال
چنگال ناخن درندگان و پرندگان، داس ناخن درندگان و پرندگان شکاری چنگال: این نشانه از بهر آن گفتم تا مرا در خلاب این مخافت و مخلب این آفت بگذاری و بیش ازین توبیخ و سرزنش روانداری
