- مخرم
- برآمدگی کوه، دماغه کوه
معنی مخرم - جستجوی لغت در جدول جو
- مخرم
- پشته تک، بینی کوه شکافتنی بریدنی پشته و کوهی که منفرد باشد، بینی کوه جمع مخارم
- مخرم ((مَ رِ))
- بینی کوه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
برونگاه
ویرانگر
رازدار، آشنا
بزه کار، بزهکار، تبهکار
بینی بریده در زبانزد) عروض (سنگی است که در آن بریدگی پدید آید و آن انداختن م است ازمفاعلین آنکه بینیش را سوراخ کرده باشند آنکه بینی وی را شکافته باشند 0، شعری که در وزن آن (خرم) واقع شده باشد یعنی (فعولن) را (عولن) و (مفاعلتن) را (فاعلتن) گویند
از ریشه پارسی خرمی گشتن پیروی از خرمدینان، شکافتن درز
بی مزه گوی ملامت آور
خراب کننده، ویران کننده
شکافته، بریده، بینی بریده
عزیز، گرامی، بزرگ داشته شده
پاره کننده، شکافنده، بسیار دروغ گو
شدید، محکم، ثابت، قاطع، استوار شده
ماه اول از سال هجری قمری، شهرالحرام، محرم الحرام. این ماه را برای آن محرم گفته اند که عرب در این ماه جنگ کردن را حرام می دانستند
کسی که مرتکب جرم شده، بزه کار، گناهکار
جایی که در آن خیمه برپا کرده باشند، خیمه گاه
عاملی که سبب تخمیر شود، تخمیر کننده، خمیرمایه
مخمر آبجو: در علم شیمی، مایعی غلیظ به رنگ زرد روشن یا خرمایی دارای مواد معدنی، پتاس، آهک، منیزی، آهن، گوگرد، اسیدفسفریک و ویتامین های مختلف که که در کارخانه های آبجوسازی تهیه می شود و مصرف دارویی دارد، کفی که از آبجو در هنگام تخمیر گرفته شود، جاندار تک سلولی که قندها در مجاورت آن الکل تولید می کنند
مخمر آبجو: در علم شیمی، مایعی غلیظ به رنگ زرد روشن یا خرمایی دارای مواد معدنی، پتاس، آهک، منیزی، آهن، گوگرد، اسیدفسفریک و ویتامین های مختلف که که در کارخانه های آبجوسازی تهیه می شود و مصرف دارویی دارد، کفی که از آبجو در هنگام تخمیر گرفته شود، جاندار تک سلولی که قندها در مجاورت آن الکل تولید می کنند
مخرم ها، برآمدگی های کوه، دماغه کوه ها، جمع واژۀ مخرم
کسی که احرام حج بسته باشد، کسی که جامۀ احرام بر تن دارد
خویشاوند نزدیک یا عضو خانواده که زناشویی با او حرام است، ویژگی آنکه پوشیدن سر و روی از او واجب نیست
بسیار صمیمی و امین
بسیار صمیمی و امین
استوار ساختن، محکم کردن
از بیخ کنده
گناهکار، بزه مند، مذنب
تاژ گاه چادر گاه، لشکرگاه جایی که در آن خیمه زنند خیمه گاه: و محلی که مجال انداختن عراده و منجنیق بود مخیم نزول همایون ساخت، اردوگاه معسکر
در حرم آینده، کسی که احرام حج بسته است، احرام بسته حرام کرده خدا، ناشایست، حرام، حرمت حرام شده، حرام داشته، ماه اول از سال هجری قمری محرم الحرام را گویند
از بیخ بر کننده، برنده
دول نا بریده، هر دو وانه کسی که دورک کانایی (جاهلیت) و دین پذیری (اسلام) را دیده باشد، سیاه از پدر سفید دو رگه مرد ختنه ناکرده، سیاهی که پدرش سفید پوست باشد، آنکه دعوی نسبی کند ودعوی او راست نباشد، آنکه بخشی از عمر خود را در عهد جاهلیت و بخش دیگر را در دوره اسالم گذرانیده: شاعر مخضرم
سر گشته درنده پاره پاره گرداننده، بسیار دروغگو متحیر گرداننده سرگشته کننده. پاره کرده دریده. پاره پاره کننده درنده، بسیار دروغگو: بهر محل محققان را مخراق زن این مخرقان را. (تحفه العراقین در اینجا مراد از مخرقان فیلسوفان است)
مخراش: بنگرید به مخراش چوب سرکج، چوب خط کش چرم دوزان
بیرون شدن، جای بیرون آمدن، محل خلاصی و رهایی، مقعد
ویران کننده، نا آباد گرداننده
مهر کرده شده