جدول جو
جدول جو

معنی مخرم - جستجوی لغت در جدول جو

مخرم
برآمدگی کوه، دماغه کوه
تصویری از مخرم
تصویر مخرم
فرهنگ فارسی عمید
مخرم
(مَ رِ)
پشته یا کوه که منفرد باشد از یکدیگر. (منتهی الارب) (آنندراج). پشته و کوه منفرد. (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) ، مخرم الجبل، بینی کوه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (از آنندراج). بینی و دماغۀ کوه. (ناظم الاطباء) ، و کذلک مخرم السیل. ج، مخارم و آن دهانها راه کوه باشد. (منتهی الارب). مخرم السیل، جزء پیشین از توجبه. ج، مخارم. (ناظم الاطباء) : از نهیب آن لشکر با پناه کوهی حصین نشست و به مخرمی میان دو کوه بلند التجا ساخت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 350). و رجوع به مخارم شود
لغت نامه دهخدا
مخرم
(مَ را)
نام یکی از محله های بغداداست. (از اعلام زرکلی ج 8 ص 72). محله ای است به بغداد مر یزید بن مخرم را. (منتهی الارب) (آنندراج). محله ای است در بغداد که بین رصافه و نهر معلی واقع شده و خانه سلاطین خلف در آن بوده است که آن خانه ها را امام ناصر منسوب به مخرم بن یزید خراب کرد و بعضی گفته اند که از اقطاعات عمر بن الخطاب بود. (از مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
مخرم
(مُ خَرْ رِ)
ابن حزن بن زیاد بن الحارث بن کعب المذحجی. یکی از شعرای دوران جاهلیت است، و به نام مادرش ’فکهه’ شهرت داست. (از اعلام زرکلی ج 8 ص 72)
لغت نامه دهخدا
مخرم
(مُ رِ)
مرگ از بیخ برکننده مردم. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
مخرم
پشته تک، بینی کوه شکافتنی بریدنی پشته و کوهی که منفرد باشد، بینی کوه جمع مخارم
فرهنگ لغت هوشیار
مخرم
((مَ رِ))
بینی کوه
تصویری از مخرم
تصویر مخرم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محرم
تصویر محرم
(پسرانه)
حرام شده، ماه اول از سال قمری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از محرم
تصویر محرم
خویشاوند نزدیک یا عضو خانواده که زناشویی با او حرام است، ویژگی آنکه پوشیدن سر و روی از او واجب نیست
بسیار صمیمی و امین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
کسی که مرتکب جرم شده، بزه کار، گناهکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محرم
تصویر محرم
ماه اول از سال هجری قمری، شهرالحرام، محرم الحرام. این ماه را برای آن محرم گفته اند که عرب در این ماه جنگ کردن را حرام می دانستند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبرم
تصویر مبرم
شدید، محکم، ثابت، قاطع، استوار شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخرق
تصویر مخرق
پاره کننده، شکافنده، بسیار دروغ گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منخرم
تصویر منخرم
شکافته، بریده، بینی بریده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخرب
تصویر مخرب
خراب کننده، ویران کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبرم
تصویر مبرم
بی مزه گوی ملامت آور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخارم
تصویر مخارم
مخرم ها، برآمدگی های کوه، دماغه کوه ها، جمع واژۀ مخرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محرم
تصویر محرم
کسی که احرام حج بسته باشد، کسی که جامۀ احرام بر تن دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخیم
تصویر مخیم
جایی که در آن خیمه برپا کرده باشند، خیمه گاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخمر
تصویر مخمر
عاملی که سبب تخمیر شود، تخمیر کننده، خمیرمایه
مخمر آبجو: در علم شیمی، مایعی غلیظ به رنگ زرد روشن یا خرمایی دارای مواد معدنی، پتاس، آهک، منیزی، آهن، گوگرد، اسیدفسفریک و ویتامین های مختلف که که در کارخانه های آبجوسازی تهیه می شود و مصرف دارویی دارد، کفی که از آبجو در هنگام تخمیر گرفته شود، جاندار تک سلولی که قندها در مجاورت آن الکل تولید می کنند
فرهنگ فارسی عمید
(مُ خَ مِ)
مقیم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، سرفرودآورندۀ خاموش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سرفرودافکندۀ خاموش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ مَ)
ابن نوفل بن اهیب بن عبد مناف الزهری القرشی، مکنی به ابوصفوان یکی از اصحاب پیغمبر و عالم به انساب عرب بود. وی عمری طولانی داشت و در حدود 115 سال زندگی کرد و در زمان عثمان نابینا شد و در سال 54 هجری قمری در مدینه درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 8 ص 72)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَرْ رَ مَ)
گوسپند بریده گوش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَرْ رِ)
منسوب است به مخرم محله ای به بغداد که گروه کثیری بدان نسبت دارند و رجوع به مخرم و الانساب سمعانی ج 2 ص 514 ورق ب و 514 ورق الف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مبرم
تصویر مبرم
استوار ساختن، محکم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
گناهکار، بزه مند، مذنب
فرهنگ لغت هوشیار
تاژ گاه چادر گاه، لشکرگاه جایی که در آن خیمه زنند خیمه گاه: و محلی که مجال انداختن عراده و منجنیق بود مخیم نزول همایون ساخت، اردوگاه معسکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متخرم
تصویر متخرم
از بیخ کنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخرم
تصویر تخرم
از ریشه پارسی خرمی گشتن پیروی از خرمدینان، شکافتن درز
فرهنگ لغت هوشیار
بینی بریده در زبانزد) عروض (سنگی است که در آن بریدگی پدید آید و آن انداختن م است ازمفاعلین آنکه بینیش را سوراخ کرده باشند آنکه بینی وی را شکافته باشند 0، شعری که در وزن آن (خرم) واقع شده باشد یعنی (فعولن) را (عولن) و (مفاعلتن) را (فاعلتن) گویند
فرهنگ لغت هوشیار
در حرم آینده، کسی که احرام حج بسته است، احرام بسته حرام کرده خدا، ناشایست، حرام، حرمت حرام شده، حرام داشته، ماه اول از سال هجری قمری محرم الحرام را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجرم
تصویر مجرم
بزه کار، بزهکار، تبهکار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محرم
تصویر محرم
رازدار، آشنا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخرب
تصویر مخرب
ویرانگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخرج
تصویر مخرج
برونگاه
فرهنگ واژه فارسی سره