زنبور عسل، نوعی زنبور کوچک به رنگ زرد یا قهوه ای که موم و عسل تولید می کند، مگس انگبین، گوژانگبین، نحله، منگ، کبت، برای مثال هرچند حقیرم سخنم عالی و شیرین / آری عسل شیرین نآید مگر از منج (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۲)
زَنبور عَسَل، نوعی زنبور کوچک به رنگ زرد یا قهوه ای که موم و عسل تولید می کند، مَگَس اَنگَبین، گوژاَنگَبین، نَحله، مُنگ، کِبت، برای مِثال هرچند حقیرم سخنم عالی و شیرین / آری عسل شیرین نآید مگر از منج (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۲)
گرفته حال از بیم. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که از ترس وبیم سرگشته حال می شود. (ناظم الاطباء) ، سردرکش شونده و پنهان گردنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). آنکه سردرکش و پنهان می گردد. (ناظم الاطباء). مخفی شونده. (از محیط المحیط) ، باد سخت جهنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). باد سخت. (ناظم الاطباء) ، بزودی نشاننده. (آنندراج). بزودی نشانندۀ شتر. (از منتهی الارب) (از محیط المحیط). آنکه بشتاب حرکت می دهدو در کنار می نشاند. (ناظم الاطباء) ، نهان دارندۀ اندیشۀ خود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). آن که اندیشۀ خود را نهان می دارد. (ناظم الاطباء) ، آنکه می گاید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از محیط المحیط). کنایه از نکاح کننده است. (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به خجخجه شود
گرفته حال از بیم. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که از ترس وبیم سرگشته حال می شود. (ناظم الاطباء) ، سردرکش شونده و پنهان گردنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). آنکه سردرکش و پنهان می گردد. (ناظم الاطباء). مخفی شونده. (از محیط المحیط) ، باد سخت جهنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). باد سخت. (ناظم الاطباء) ، بزودی نشاننده. (آنندراج). بزودی نشانندۀ شتر. (از منتهی الارب) (از محیط المحیط). آنکه بشتاب حرکت می دهدو در کنار می نشاند. (ناظم الاطباء) ، نهان دارندۀ اندیشۀ خود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). آن که اندیشۀ خود را نهان می دارد. (ناظم الاطباء) ، آنکه می گاید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از محیط المحیط). کنایه از نکاح کننده است. (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به خجخجه شود
خجل کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که خجل و شرمسار می کند. (ناظم الاطباء). رجوع به مخجّل و تخجیل شود، آشفته و حیران کننده و پریشان کننده. (ناظم الاطباء) ، دراز و بهم پیچیده گردیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، وادی بسیارگیاه و پیچیده گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
خجل کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که خجل و شرمسار می کند. (ناظم الاطباء). رجوع به مُخَجِّل و تخجیل شود، آشفته و حیران کننده و پریشان کننده. (ناظم الاطباء) ، دراز و بهم پیچیده گردیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، وادی بسیارگیاه و پیچیده گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
یکی از گونه های نارون که آنرا نارون سفید نیز گویند. این درخت را در تداول اهالی خراسان گرزم یا گرز یا گریز مینامند. سایر نامهای بومی این درخت عبارتند از: ملیج شلدار لوروت نارون کوهی لونگا قره آغاج غرغا رجبلی پشه خوار
یکی از گونه های نارون که آنرا نارون سفید نیز گویند. این درخت را در تداول اهالی خراسان گرزم یا گرز یا گریز مینامند. سایر نامهای بومی این درخت عبارتند از: ملیج شلدار لوروت نارون کوهی لونگا قره آغاج غرغا رجبلی پشه خوار