جدول جو
جدول جو

معنی مختتی - جستجوی لغت در جدول جو

مختتی
(مُ تَ)
از ’خ ت و’، ناقص. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). ناقص و ناتمام. (ناظم الاطباء) ، شکسته شده از اندوه و بیم و مرض. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ذلیل. (از ذیل اقرب الموارد) ، کسی که میفروشد متاع و کالا را، یگان یگان و به تفاریق. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اختتاء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مختفی
تصویر مختفی
پنهان، نهان، پوشیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مختتم
تصویر مختتم
به پایان برنده، به انجام رساننده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ)
گام زننده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، درگذرنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نوکرگیرنده و کرایه دار نوکر و خدمتگار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
پنهان و مخفی شده. مختبی ٔ:
هیچ می گویند کان خانه تهی است
بلکه صاحب خانه جان مختبی است.
مولوی.
و رجوع به اختباء شود.
- مختبی کردن، پنهان کردن:
کرده یوسف را نهان و مختبی
حیلت اخوان ز یعقوب نبی.
مولوی.
رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تِ)
به پایان برنده. نقیض مفتتح. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پایان برنده و به انجام رساننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تِ)
بخودی خود ختنه شده. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به اختتان شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
خصی کننده خود را. (آنندراج) (از منتهی الارب). اخته کننده و کسی که خود را خصی می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به اختصاء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَصْ صی)
مخصوص و اختصاص داده شده بدون مشارکت غیری. (ناظم الاطباء). و رجوع به مختص شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نیزه زننده اسب را در خوا یعنی میان پاها و دستهای وی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نیزه زننده در میان دست و پاهای اسب. (ناظم الاطباء) ، سباع و درنده ای که دزدد بچۀ گاو را و بخورد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). حیوان درنده ای که بدزدد بچۀ گاو را و بخورد آن را. (ناظم الاطباء) ، عقل رفته. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عقل و خرد رفته. (ناظم الاطباء) ، گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گیرنده و رباینده. (ناظم الاطباء). رجوع به اختوا شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
نهان و پوشیده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نهان و پوشیده و پنهان شده. (ناظم الاطباء) :
نور حس با این غلیظی مختفی است
چون خفی نبود ضیائی کان صفی است.
مولوی.
بند تقدیر و قضای مختفی
هان نبیند آن بجز جان صفی.
مولوی.
، بیرون آورنده و آشکاراکننده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، نباش یعنی کفن آهنج. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) نباش و کفن آهنج. (ناظم الاطباء). کفن دزد. (مهذب الاسماء) ، پنهان کننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اختفاء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تِءْ)
از ’خ ت ء’، پنهان گردنده از کسی به بیم یا به شرم و ترسنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پنهان شونده از ترس و یا از شرم و ترسو و جبان. (ناظم الاطباء) ، رباینده چیزی را. (آنندراج) (از منتهی الارب). رباینده و اخذکننده. (ناظم الاطباء) ، فریبنده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اختتاء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مختلی
تصویر مختلی
در رونده، برکننده، برنده
فرهنگ لغت هوشیار
افدمگر: به پایان برنده افدام پایان، به پایان برده بپایان برده، پایان انجام مقابل مقدمه دیباچه: و ترکیب این کتاب بر صد باب و چهارقسم نهاده آید و مختتم ابواب را بمدح سلطان وزرای جهان موشح گردانیده شد، بپایان برنده مقابل مفتتح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختفی
تصویر مختفی
پنهان شونده، نهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختتم
تصویر مختتم
((مُ تَ تَ))
به پایان برده، پایان، مقابل مقدمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مختفی
تصویر مختفی
((مُ تَ))
پنهان شده، پنهان شونده
فرهنگ فارسی معین
پنهان، پوشیده، مخفی، مدفون، مستور، مکتوم، نهان، نهفته
متضاد: آشکار، پیدا، ظاهر
فرهنگ واژه مترادف متضاد