جدول جو
جدول جو

معنی مختتم - جستجوی لغت در جدول جو

مختتم
به پایان برنده، به انجام رساننده
تصویری از مختتم
تصویر مختتم
فرهنگ فارسی عمید
مختتم
(مُ تَ تِ)
به پایان برنده. نقیض مفتتح. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پایان برنده و به انجام رساننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
مختتم
افدمگر: به پایان برنده افدام پایان، به پایان برده بپایان برده، پایان انجام مقابل مقدمه دیباچه: و ترکیب این کتاب بر صد باب و چهارقسم نهاده آید و مختتم ابواب را بمدح سلطان وزرای جهان موشح گردانیده شد، بپایان برنده مقابل مفتتح
فرهنگ لغت هوشیار
مختتم
((مُ تَ تَ))
به پایان برده، پایان، مقابل مقدمه
تصویری از مختتم
تصویر مختتم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مختوم
تصویر مختوم
مهر شده، به آخررسانیده شده، انجام یافته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکتتم
تصویر مکتتم
پنهان دارنده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ تِم م)
نعت فاعلی از استتمام. طلب تمامی کننده. (غیاث). آنکه اتمام چیزی را درخواست می کند. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، پردازنده و تمام کننده. (ناظم الاطباء). کامل کننده اجزاء چیزی. (اقرب الموارد) :
داشت کاری در سمرقند او مهم
جست الاغی تا شود او مستتم.
مولوی (مثنوی).
پس فتادم زان کمال مستتم
از فن زالی به زندان رحم.
مولوی (مثنوی).
، آنکه از دیگری چیزی میخواهد برای اتمام کار خود، مانند کسی که پاره ای از موی میخواهد برای تمام کردن گلیم خود. (ناظم الاطباء). آنکه ’تمه’ میخواهد برای کامل کردن بافت گلیم خویش. (اقرب الموارد). و رجوع به تمه شود، خواهندۀ ’تم’ و تیشه از کسی. (اقرب الموارد). و رجوع به استتمام شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِ)
از بیخ برکننده و برنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). برباددهنده و تلف کننده و رباینده و برنده و شکافنده و از بیخ برکننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به اخترام شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَرَ)
مرده و فوت شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صِ)
خصومت کننده. (غیاث). با یگدیگر خصومت کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مشغول به مخاصمه و مناقشه و نزاع کننده و مناقشه کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به اختصام شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ضِ)
برنده و قطعکننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شمشیرکه می برد غلاف خود را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اختضام شود، کسی که تیز می دهد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، عطاکننده و بخشنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لِ)
برگزیننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). برگزیننده وانتخاب کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به اختلام شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
به لغت مردم ماوراءالنهر، خرس. (ناظم الاطباء) (فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مهرکرده شده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مهرکرده شده. (ناظم الاطباء) :
همتت پشت دست زد کان را
زر شد از مهر خاتمت مختوم.
انوری (دیوان چ سعید نفیسی ص 226).
و رجوع به ختم شود.
- رحیق مختوم،شراب خالص مهر شده. (تفسیر ابوالفتوح ج 10 ص 242) :
کنار چشمۀ کوثر رسد به روزه گشای
رحیق مختوم از حق به گاه شام و سحر.
سوزنی.
نبود عجب ز دولت شاه ار به نام تو
گردد رحیق مختوم انگور بر وننگ.
سوزنی (دیوان ص 61)
، مقفل و بند کرده شده. (غیاث) (آنندراج) ، به آخر رسانیده وتمام کرده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کمال یافته، پیمانۀ صاع. (آنندراج). (ناظم الاطباء). صاع. (اقرب الموارد). در حدیث آمده است که: الوسق ستون مختوماً. ج، مخاتیم. (از اقرب الموارد). یک ششم قفیز معدل. (مفاتیح العلوم) ، قرص مختوم و طین مختوم، از داروهای قدیمی است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ خَتْ تِ)
انگشتری در انگشت کننده. (آنندراج). انگشتری بر دست کننده. (ناظم الاطباء) ، عمامه به سر نهنده، پنهان و نهفته و خاموش. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تختم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تِ)
بخودی خود ختنه شده. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به اختتان شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تِ)
سحاب مکتتم، ابر بی بانگ و رعد، پنهان دارنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اکتتام شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
از ’خ ت و’، ناقص. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). ناقص و ناتمام. (ناظم الاطباء) ، شکسته شده از اندوه و بیم و مرض. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ذلیل. (از ذیل اقرب الموارد) ، کسی که میفروشد متاع و کالا را، یگان یگان و به تفاریق. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اختتاء شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تَ)
پوشیده. (غیاث) (آنندراج). پوشیده شده. پنهان داشته شده. پنهان:
ملک خراسان به تیغ بازستانی ز غز
پس چه کنی در نیام گنج ظفر مکتتم.
خاقانی.
فعل بر ارکان و فکرت مکتتم
لیک در تأثیر و وصلت دو بهم.
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 407).
هست بازیهای آن شیر علم
مخبری از بادهای مکتتم.
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 264)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تِ)
سخن زشت گوینده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به انتتام شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دِ)
خدمت کننده. (آنندراج). کسی که خدمت خود می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آن که خادم می خواهد و از کسی خدمت میخواهد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اختدام شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مکتتم
تصویر مکتتم
پوشیده، پنهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستتم
تصویر مستتم
آنکه اتمام چیزی را درخواست میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختلم
تصویر مختلم
برگزیننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختوم
تصویر مختوم
پایان یافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختدم
تصویر مختدم
خدمت کننده، آنکه خادم میخواهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخترم
تصویر مخترم
از بیخ بر کننده، برنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختصم
تصویر مختصم
همدشمن با یکدیگر خصومت کننده دشمنی ورزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متختم
تصویر متختم
در انگشت کننده نگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکتتم
تصویر مکتتم
((مُ تَ تَ))
پنهان داشته، مخفی داشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکتتم
تصویر مکتتم
((مُ تَ تِ))
پنهان دارنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستتم
تصویر مستتم
((مُ تَ تِ))
طلب تمام کننده، تمام، کامل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مختصم
تصویر مختصم
((مُ تَ ص))
با یکدیگر خصومت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مختوم
تصویر مختوم
مهر کرده شده، به آخر رسانیده شده
فرهنگ فارسی معین
به پایان رسیده، مختومه، پایان یافته، ختم شده، سربه مهر، مقفل، مهر، مهرشده
فرهنگ واژه مترادف متضاد