به تیر و نیزه دوزنده. (آنندراج) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کسی که در جماعت آمده بگیرد کسی را از آن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اختزاز شود
به تیر و نیزه دوزنده. (آنندراج) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کسی که در جماعت آمده بگیرد کسی را از آن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اختزاز شود
پنهان و مخفی شده. مختبی ٔ: هیچ می گویند کان خانه تهی است بلکه صاحب خانه جان مختبی است. مولوی. و رجوع به اختباء شود. - مختبی کردن، پنهان کردن: کرده یوسف را نهان و مختبی حیلت اخوان ز یعقوب نبی. مولوی. رجوع به مادۀ قبل شود
پنهان و مخفی شده. مُخَتبِی ٔ: هیچ می گویند کان خانه تهی است بلکه صاحب خانه جان مختبی است. مولوی. و رجوع به اختباء شود. - مختبی کردن، پنهان کردن: کرده یوسف را نهان و مختبی حیلت اخوان ز یعقوب نبی. مولوی. رجوع به مادۀ قبل شود
دیوانه و تباه خرد گرداننده. (آنندراج). کسی و یا چیزی که بکاهد و یا تباه کند خرد و عقل را. (ناظم الاطباء). و رجوع به مخبّل و اختبال شود، مضطرب و بی آرام. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
دیوانه و تباه خرد گرداننده. (آنندراج). کسی و یا چیزی که بکاهد و یا تباه کند خرد و عقل را. (ناظم الاطباء). و رجوع به مُخَبَّل و اختبال شود، مضطرب و بی آرام. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
خواهندۀ چیزی از کسی بی وسیله و سابقۀ معرفتی. (غیاث) (آنندراج). آنکه از کسی احسان و نیکوئی خواهد بدون سابقۀقرابت. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، در شب سؤال کننده از جهت شرم و عار. (غیاث) (آنندراج) ، کسی که به عصا برگ ریزد از درخت. (آنندراج). آنکه برگ از درخت می ریزد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). و رجوع به اختباط شود
خواهندۀ چیزی از کسی بی وسیله و سابقۀ معرفتی. (غیاث) (آنندراج). آنکه از کسی احسان و نیکوئی خواهد بدون سابقۀقرابت. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، در شب سؤال کننده از جهت شرم و عار. (غیاث) (آنندراج) ، کسی که به عصا برگ ریزد از درخت. (آنندراج). آنکه برگ از درخت می ریزد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). و رجوع به اختباط شود
آزموده شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به اختبار و مادۀ قبل شود، آگاهی به چیزی. (آنندراج). و رجوع به اختبار شود، پرگوشت. جمل مختبر، کثیراللحم. (از ذیل اقرب الموارد)
آزموده شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به اختبار و مادۀ قبل شود، آگاهی به چیزی. (آنندراج). و رجوع به اختبار شود، پرگوشت. جمل مختبر، کثیراللحم. (از ذیل اقرب الموارد)