جدول جو
جدول جو

معنی مخبر - جستجوی لغت در جدول جو

مخبر
خبررسان، خبرنگار
تصویری از مخبر
تصویر مخبر
فرهنگ واژه فارسی سره
مخبر
خبر دهنده، آگاه کننده
تصویری از مخبر
تصویر مخبر
فرهنگ فارسی عمید
مخبر
کسی یا چیزی که از او خبر می دهند، شهرت، مقابل منظر، درون و باطن شخص
تصویری از مخبر
تصویر مخبر
فرهنگ فارسی عمید
مخبر
خبر دهنده، آگاه کننده، گوینده اخبار
تصویری از مخبر
تصویر مخبر
فرهنگ لغت هوشیار
مخبر
((مُ بِ))
خبررسان، خبر دهنده
تصویری از مخبر
تصویر مخبر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مخبری
تصویر مخبری
در تازی نیامده گزارشگری دخشک رسانی داکی شغل و عمل مخبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخرب
تصویر مخرب
ویرانگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مخدر
تصویر مخدر
بنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معبر
تصویر معبر
گذرگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تخبر
تصویر تخبر
خبر خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخبر
تصویر سخبر
مار دوست از گیاهان، ناتوزش (بی وفائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معبر
تصویر معبر
محل عبور گذر، گذرگاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخبل
تصویر مخبل
مصروع، دیوانه، فرومایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخرب
تصویر مخرب
خراب کننده، ویران کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معبر
تصویر معبر
تعبیر شده، خواب تعبیر شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معبر
تصویر معبر
کسی که تعبیر خواب می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغبر
تصویر مغبر
غبار آلوده، گردآلوده، تیره رنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخدر
تصویر مخدر
ویژگی آنچه اعصاب را سست و بی حس می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکبر
تصویر مکبر
اذان گوینده در نماز جماعت، تکبیر گوینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معبر
تصویر معبر
آنچه به وسیلۀ آن از روی نهر عبور کنند، پل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخمر
تصویر مخمر
عاملی که سبب تخمیر شود، تخمیر کننده، خمیرمایه
مخمر آبجو: در علم شیمی، مایعی غلیظ به رنگ زرد روشن یا خرمایی دارای مواد معدنی، پتاس، آهک، منیزی، آهن، گوگرد، اسیدفسفریک و ویتامین های مختلف که که در کارخانه های آبجوسازی تهیه می شود و مصرف دارویی دارد، کفی که از آبجو در هنگام تخمیر گرفته شود، جاندار تک سلولی که قندها در مجاورت آن الکل تولید می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدبر
تصویر مدبر
تدبیر کننده، با تدبیر، چاره جو، از نام های خداوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدبر
تصویر مدبر
پرورده شده، بنده ای که پس از مرگ صاحب خود آزاد شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محبر
تصویر محبر
کسی که چیزی را نیکو و آراسته می کند، آنکه خط را زیبا می نویسد، آنکه سخن یا شعر را با کلمات زیبا می آراید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منبر
تصویر منبر
کرسی پله پله که خطیب یا واعظ بر فراز آن بنشیند و سخنرانی کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبخر
تصویر مبخر
دود داده بخور کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبر
تصویر متبر
سیژیده (هلاک شده) سیز شمند، شکننده هلاک شده. شکننده، هلاک کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجبر
تصویر مجبر
شکسته بند
فرهنگ لغت هوشیار
خوشنویس، سخن آرای نیکو نویسنده خط، آراینده سخن و شعر: و بعد چنین گوید محرر این تالیف و محبر این تصنیف. . ، جمع محبرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخیر
تصویر مخیر
اختیار به کسی دهنده، نیکوکار، سخی و آنکه خیرات بسیار میکند
فرهنگ لغت هوشیار
آزموده، آگاهیده دخشک یافته آزماینده، دخشک دهنده آگاهنده آزموده امتحان کرده، آگاهی یافته خبردار شده جمع مختبرین. آزماینده امتحان کننده، آگاهی یابنده خبردار شونده
فرهنگ لغت هوشیار
گول خرد باخته، فرومایه، دست پاچه، نا چیز، روزگار تباه خرد دیوانه، فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
در هم آمیخته، گول کانا بی خرد، آشفته، تبست تباه درهم آمیخته آشفته، تباه فاسد، پریشان عقل دارای خبط دماغ. توضیح مخبط از کلمات ساختگی است زیرا فعل آن که خبط از باب تفعیل باشد در زبان عربی استعمال نشده و بجای آن تخبط از باب تفعل آمده است. قال الله تعالی: الذی یتخبطه الشیطان من المس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخبث
تصویر مخبث
کسی که یاران خبیث داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخبا
تصویر مخبا
پنهانگاه نهانگاه جای پنهان کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار