جدول جو
جدول جو

معنی مخباء - جستجوی لغت در جدول جو

مخباء(مُ خَبْ بَءْ)
مخباء. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
مخباء(مَ بَءْ)
از ’خ ب ء’، جای پنهان کردن چیزی. (آنندراج) (از اقرب الموارد). مخباء (م خ ب ب ء) . جائی که چیزی را پنهان می کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ)
داغی است که بر موضع پوشیده ای از ماده شتر نجیب زنند. ج، اخبئه. (از منتهی الارب) (از تاج العروس)، خرگاهی که از موی یا پشم سازند و دارای دو یا سه ستون باشد. ج، اخبئه و اخبیه. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس) (المنجد) : الخباء من الشعر والصوف. قال ابوهلال: هو بالفارسیه ’بیان’ اعرب فقیل خباء. (از المعرب جوالیقی ص 134)، غشاء و غلاف گندم وجو در خوشه. ج، اخبیه. و له (لجوز القطا) اخبیهکاخبیه الکاکنج فی جوف کل خباء غلف صغیر. (از ابن البیطار)، غنچۀ گل. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از تاج العروس)، ستارۀ مستدیر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ستارگان کلاغ را خباء خوانند ای خیمۀاعرابیان و نیز تحت سماک خوانند. (از التفهیم ص 106)، نام منزلی است از منازل قمر که آن رااخبیه نیز گویند. رجوع به اخبیه شود، منزل. خانه. ج، اخبیه. (یادداشت بخط مرحوم مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَبَءْ)
راه. (منتهی الارب). راه و طریقه و مذهب. (ناظم الاطباء). مذهب و گویند: لایعرف معبأه، یعنی طریقه و مذهب او معلوم نیست. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَبَءْ)
نهان جای. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). نهان جای و کمین گاه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
پایۀ نردبان. (منتهی الارب). رجوع به مرباء شود
لغت نامه دهخدا
(مَ بَءْ)
جای دیده بان. محل مرتفعی که بر آن چیزی را نگرند. (ناظم الاطباء). محل مراقبت و دیده بانی. مرباءه. مرباء. مرتباء. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
مرقاه. (اقرب الموارد) (متن اللغه). نردبان. نردبام. رجوع به مرباء شود
لغت نامه دهخدا
(صَ رَ نَ)
خریدن می را جهت باز فروختن. یا عام است. (منتهی الارب). خمر خریدن بهر خوردن. (تاج المصادر بیهقی). خریدن خمر برای خوردن آن، و اگر خریدن برای حمل کردن به شهر دیگری باشد فعل آن سبا به صورت ناقص به کار رود و این فعل خاص خمر است. (اقرب الموارد) ، تازیانه زدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، سوختن پوست را بوسیلۀ آتش. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، برکندن و سلاخی کردن پوست را. (اقرب الموارد) ، داغ کردن و تغییر وضع دادن آتش یا آفتاب یا حرکت یا تب پوست را یا انسان را. (اقرب الموارد) ، مصافحه کردن. (اقرب الموارد) ، جرأت کردن بر سوگند دروغ و اهمیت ندادن به آن. (اقرب الموارد). سب ء. سباء. رجوع به سب ء و سباء شود
لغت نامه دهخدا
(مَ بَءْ)
راه کوه. (منتهی الارب). راه، یا راه در کوه. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
از ’خ ب ء’، پنهان. نهان. پوشیده. مخفی. مختفی. مخبو. و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بَءْ)
جای پنهانی و نهفتگی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مختبی ٔ و اختباء شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
خریطۀ انگبین چیننده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عِ فَ)
خباء ساختن. خباء کردن. (تاج المصادر بیهقی). خرگاه ساختن. خرگاه افراختن. خیمه زدن.
لغت نامه دهخدا
(مُ بَ ءَ)
دختر مخدره که هنوز متزوج نشده. (منتهی الارب) (آنندراج). دختر مخدره ای که هنوز شوهر نکرده باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَبْ بَ ءَ)
زن بسیار پنهان کرده شده. (منتهی الارب) (آنندراج). پوشیده و جاریۀ پرده نشین و گفته اند دختر نزدی’ به بلوغ. (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(تَضْ)
چیستان گفتن برای در غلط افکندن. چون: خاباته هکذا مخاباه و خباء، چیستان گفتم تا او را در غلط افکنم. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اخباء
تصویر اخباء
آتش کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباء
تصویر مباء
جایباش، کندو، آغل، زهدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخبا
تصویر مخبا
پنهانگاه نهانگاه جای پنهان کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار