جدول جو
جدول جو

معنی مخاوذ - جستجوی لغت در جدول جو

مخاوذ
(مُ وِ)
امر مخاوذ و ملاوذ،کار سخت و دشوار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به خائذ و لائذ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماخوذ
تصویر ماخوذ
برگرفته، گرفته شده، مورد مؤاخذه و بازخواست، مبتلا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخاوف
تصویر مخاوف
مخوف ها، ترسناک ها، ترس آورها، خوفناک ها، جمع واژۀ مخوف
فرهنگ فارسی عمید
(شَ / شَ غَ)
مخالفت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مخالفت کردن با کسی. (ناظم الاطباء) ، موافقت از لغات اضداد است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ازاقرب الموارد). موافقت کردن با کسی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَکْیْ)
با هم عهد و پیمان بستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تعاهد. (قطر المحیط) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ وِ)
جمع واژۀ مشوذ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مشویذ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به مشوذ شود
لغت نامه دهخدا
(مَ وِ)
جمع واژۀ مخوف. (دهار). جاهای خوف. (غیاث). جای های ترسناک و هولناک. (ناظم الاطباء) : والحق راه آن دراز و بی پایان یافتم، سراسر مخاوف و مضایق، آنگاه نه راهبر معین و نه سالار پیدا. (کلیله و دمنه ایضاً ص 48). چه هر که بر قوت ذات و زور نفس اعتماد کند لاشک در مخاوف و مضایق افتد. (کلیله و دمنه ایضاً ص 300). از آن مخاوف و تنائف بیرون افتادند. (ترجمه تاریخ یمینی چ شعار ص 336). موسم تقاطر اقطار و تکاثر امطار بود و راهی دراز و مخاوف بسیار در پیش. (ترجمه تاریخ یمینی). عرصۀ عریض ممالک امن از جملۀ مخاوف و مهالک مضبوط و مرتب بر قانونی. (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(مُ وِ)
اندک. قلیل: ولم نطلب الخیر الملاوذ من بشر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ وِ)
چادرها. (منتهی الارب). چادرها و ابریشمهای سرخ چینی و فوته ها. (ناظم الاطباء). پوششها و ازارها که خود را بدان پیچند. مفرد آن ملوذ است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخاوذ
تصویر تخاوذ
با هم عهد و پیمان بستن
فرهنگ لغت هوشیار
اخذ شده، گرفته شده بر گرفته، گرفتار گرفتار شده گرفته شده گرفتار جمع ماخوذین: زان کس که نوک تیغ جلاد ماخوذ بجرم حق ستایی. . (دهخدا. مجموعه اشعار. 4)، مسئول: روز قیامت ماخوذ باشیم. یا ماخوذ بحیا. به رودربایستی افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مخوف، بیمناک ها مترسک ها جمع مخوف: اموری که موجب بیم و ترس شود، جایهای ترسناک، مترسهایی که درکشت زارها بر پا کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخاوف
تصویر مخاوف
((مَ وِ))
جمع مخوف، چیزهایی که ایجاد بیم و هراس کند
فرهنگ فارسی معین
گرفتار، گرفته، مسئول
فرهنگ واژه مترادف متضاد