- مخارجه
- مخارجه عمارت: تابوک پالانه
معنی مخارجه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ملک غیر از وطن برای شخص
خارج، مقابل داخله، بیرون از مملکت، تهیه شده در کشورهای خارجی مثلاً چای خارجه، خارجی، اجنبی، بیگانه
مخرج ها، جای خارج شدن ها، محل خروج ها، جمع واژۀ مخرج
خرجها، هزینه ها، جمع واژۀ خرج
خرجها، هزینه ها، جمع واژۀ خرج
مونث مخرج بیرون آورنده
جمع غیر قیاسی خرج است مفرد ندارد، آنچه را که شخصی از مال خود خرج میکند و به مصرف معیشت و زندگانی میرساند
((رِ جِ))
فرهنگ فارسی معین
مؤنث خارج. (در زبان فارسی به همین صورت پذیرفته شده صرف نظر از تأنیث آن)، خارج از مملکت، بیگانه
رزم، دشمنی
جدایی
پیکار، چالش، ستیز، نبرد
پارسی تازی شده اوارچه دفتر همار (حساب) دفتر حسابی که حسابهای پراکنده دیوانی را در آن نویسند، جمع اوارجات
پارسی تازی گشته ایاره (داروی مسهل)
مونث خارجی برونمرز بیرونک، بیگانه، شورشی مونث خارجی. یا قضیه خارجیه. قضیه ایست که مصادیق موضوع آن موجود در خارج باشد و یا حکمبر مصداق خارجی شده باشد چنانکه گفته شود جسم جوهریست ملموس و ذو وزن که در خارج این اوصاف برای جسم هست نه در ذهن
حمله کردن به یکدیگر
با هم جنگ کردن، جنگیدن، در علم حقوق از بین بردن نظم و امنیت با استفاده از اسلحه یا بدون آن
اواره، دفتری که در آن اقلام درآمد و هزینه و حساب های مالیاتی را ثبت می کردند، دفتر حساب دیوانی، دیوان خانه، اوار، ایاره
پیکار کردن با یکدیگر، دشمنی کردن
خطر، خود را به خطر انداختن، خطرناک
باهم نزاع کردن، با یکدیگر خصومت ورزیدن
مخراق ها، فریب و دروغ ها، جمع واژۀ مخراق
با هم سخن گفتن، گفتگو کردن، بازخواست کردن، جرّوبحث
خبر دادن، خبر گرفتن، مکالمه به وسیلۀ تلگراف یا تلفن
با هم سخنی را در میان گذاشتن، مناظره کردن، جواب گفتن
مبارکه در فارسی مونث مبارک: همایون فرخ و گندم دراز خوشه مونث مبارک جمع مبارکات: این طبقه بدر دولتخانه مبارکه جمع شده در برابر درگاه رحل اقامت انداختند. یا لیله مبارک قدم. هر شب از شبهای مقدس، شب نیمه شعبان
نبرد کردن با یکدیگر
مبارات در فارسی: بیزاری از هم، چشم همچشمی
جفای یکدیگر بگذاشتن، مصالحه کردن در بیع، دست برداشتن از یکدیگر، قطع رابطه با همسر خویش
بازر گانی داد و ستد
از پهلو گادن
پاداش دادن به بدی
محارسه و محارست در فارسی: پاسبانی نگاهبانی نگاهبانی کردن پاسبانی کردن، نگاهبانی
محاربه و محاربت در فارسی: جنگ رزم با یکدیگر جنگیدن حرب کردن، حرب جمع محاربات