دوستی کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). با کسی دوستی داشتن. (زوزنی). مصادقه. (تاج المصادر بیهقی). دوستی کردن. (آنندراج). دوستی صادقانه کردن با مردی و مصاحبت وی نمودن. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخادن شود
دوستی کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). با کسی دوستی داشتن. (زوزنی). مصادقه. (تاج المصادر بیهقی). دوستی کردن. (آنندراج). دوستی صادقانه کردن با مردی و مصاحبت وی نمودن. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخادن شود
خشم و کینه گرفتن بر کسی و معارض وی گشتن در عمل. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خادّه فحادّهً، خشم و کینه گرفت بر او و او معارض گشت وی را در عمل. (ناظم الاطباء)
خشم و کینه گرفتن بر کسی و معارض وی گشتن در عمل. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خادَّه ُ فحادَّهً، خشم و کینه گرفت بر او و او معارض گشت وی را در عمل. (ناظم الاطباء)
مهادنت. آشتی کردن و صلح نمودن با هم. (ناظم الاطباء). آشتی کردن با هم. (منتهی الارب) (آنندراج). مصالحه و موادعه. (از اقرب الموارد). مصالحه. (تاج المصادر بیهقی)
مهادنت. آشتی کردن و صلح نمودن با هم. (ناظم الاطباء). آشتی کردن با هم. (منتهی الارب) (آنندراج). مصالحه و موادعه. (از اقرب الموارد). مصالحه. (تاج المصادر بیهقی)
با کسی فریب آوردن. (زوزنی). خداع. با کسی فریب کردن و در آیۀ کریمه به معنی ظاهر کردن خلاف ما فی القلب است بدان جهت که منافقان کفر پنهان داشتند و ایمان آشکارا کردند... (منتهی الارب) (آنندراج). یکدیگر را فریفتن. (ترجمان القرآن). فریب دادن کسی را. قوله تعالی: یخادعون اﷲ و الذین آمنوا، یعنی پنهان می کنند کفر را و ظاهر می کنند ایمان را و آشکار می کنند چیزی را که در دلشان نیست. (ناظم الاطباء). و رجوع به خداع شود، گذشتن. (منتهی الارب). گذاشتن و ترک کردن کسی را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به خداع شود
با کسی فریب آوردن. (زوزنی). خِداع. با کسی فریب کردن و در آیۀ کریمه به معنی ظاهر کردن خلاف ما فی القلب است بدان جهت که منافقان کفر پنهان داشتند و ایمان آشکارا کردند... (منتهی الارب) (آنندراج). یکدیگر را فریفتن. (ترجمان القرآن). فریب دادن کسی را. قوله تعالی: یخادعون اﷲ و الذین آمنوا، یعنی پنهان می کنند کفر را و ظاهر می کنند ایمان را و آشکار می کنند چیزی را که در دلشان نیست. (ناظم الاطباء). و رجوع به خداع شود، گذشتن. (منتهی الارب). گذاشتن و ترک کردن کسی را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به خداع شود
آشتی. صلح. هدنه. (یادداشت مؤلف) : مهادنه با این مناجس دور باشد و لایق عزت اسلام نیاید. (ترجمه تاریخ یمینی). از جانبین صلاح در مصالحت دیدند ظاهراً مهادنه در هم پیوستند. (جهانگشای جوینی). و رجوع به مهادنت شود، (اصطلاح فقه) قرارداد صلح موقت
آشتی. صلح. هدنه. (یادداشت مؤلف) : مهادنه با این مناجس دور باشد و لایق عزت اسلام نیاید. (ترجمه تاریخ یمینی). از جانبین صلاح در مصالحت دیدند ظاهراً مهادنه در هم پیوستند. (جهانگشای جوینی). و رجوع به مهادنت شود، (اصطلاح فقه) قرارداد صلح موقت
مبادرت در فارسی: یازش، شتاب شتابی کردن، دلیری کردن، پیشی پیشی گرفتن پیشی گرفتن سبقت گرفتن، شتاب کردن تعجیل نمودن، اقدام بامری کردن، پیشی سبقت: ... پادشاهی را بمکان او مفاخرت است و دولت را بخدمت او مباردت، تعجیل شتاب، اقدام
مبادرت در فارسی: یازش، شتاب شتابی کردن، دلیری کردن، پیشی پیشی گرفتن پیشی گرفتن سبقت گرفتن، شتاب کردن تعجیل نمودن، اقدام بامری کردن، پیشی سبقت: ... پادشاهی را بمکان او مفاخرت است و دولت را بخدمت او مباردت، تعجیل شتاب، اقدام