جدول جو
جدول جو

معنی مخادم - جستجوی لغت در جدول جو

مخادم
(مَ دِ)
وزرا، اهل و عیال و سایر اهل البیت، نوکرها و غلامها و برده ها و خواجه ها. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مخادع
تصویر مخادع
مکر کننده، فریب دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منادم
تصویر منادم
ندیم، هم صحبت، همدم، همنشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخاصم
تصویر مخاصم
ویژگی شخص خصومت کننده، دشمنی کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخادع
تصویر مخادع
مخدع ها، صندوق خانه ها، جمع واژۀ مخدع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصادم
تصویر مصادم
کسی یا چیزی که با دیگری به هم بخورد و صدمه وارد کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخارم
تصویر مخارم
مخرم ها، برآمدگی های کوه، دماغه کوه ها، جمع واژۀ مخرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خادم
تصویر خادم
خدمت کننده، خدمتگزار، نوکر، خدمتکار، کنایه از مطیع، در تصوف کسی که در خانقاه به درویشان خدمت می کند
فرهنگ فارسی عمید
(مُ دَ)
فریب داده شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به مخادع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دِ)
مکر و فریب کننده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فریب دهنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شُ رَ)
خشم و کینه گرفتن بر کسی و معارض وی گشتن در عمل. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خادّه فحادّهً، خشم و کینه گرفت بر او و او معارض گشت وی را در عمل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مخدومان و بزرگان، و این جمع مخدوم است. (غیاث) (آنندراج). آقایان و صاحبان و خداوندان. (ناظم الاطباء) ، نوکران و خدمتکاران و آنان که خدمت می کنند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به مخادم شود
لغت نامه دهخدا
(مَ رِ)
راهها در زمین درشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ مخرم. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) : تا به حدود جرجان افتادو خود را در میان مخارم و آجام آن نواحی انداخت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 295). تا همگنان را دراکناف مخارم و اعطاف مآکم آواره گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 طهران ص 323). اهل اسلام جمله حمله کردند و همه را در دهن آن مخارم ریختند. (ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 355) ، اوائل شب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، عین ذات مخارم، ای ذات مخارج. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). چشمه ای که دارای مخارج باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ صِ)
خصومت کننده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خصومت و دشمنی کننده با هم و مخالف و ناموافق و جنگجونبرد کننده با هم و حریف و معارض. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دِ)
کسی است که همیشه به خدمت بندگان قیام کند و خدمت او خالی از هواهاو شوائب نفسانی باشد، ولیکن هنوز به حقیقت زهد نرسیده باشد. گاه به سبب غلبۀ ایمان بعضی از خدمات او در محل قبول افتد و گاه به واسطۀ غلبۀ هوا خدمت او قبول نشود. (فرهنگ لغات و اصطلاحات سیدجعفر سجادی)
لغت نامه دهخدا
(مَ دِ)
پیشگاهها. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دِ)
خدمت کننده. (آنندراج). کسی که خدمت خود می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آن که خادم می خواهد و از کسی خدمت میخواهد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اختدام شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دِ)
حریف شراب، همنشین بزرگان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ندیم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پس شاه... گفت: اگر چه ’یهه’ ندیمی قدیم و منادمی ملازم و مناجیی منجی و کافیی به همه خیرات مکافی باشد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 291)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خادم
تصویر خادم
خدمتکار، پرستار، نوکر، چاکر، گماشته، ملازم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منادم
تصویر منادم
همدم همنشین هم پیاله همنشین هم صحبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخادع
تصویر مخادع
مکر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخادیم
تصویر مخادیم
جمع مخدوم، سروران بزرگان جمع مخدوم سرداران بزرگان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مخرم، بینی های کوه، آغاز شب جمع مخرم: بریدگیهای بینی کوه، بینیهایکوه، دهانه های راه کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخاصم
تصویر مخاصم
کینه ورز دشمنی کننده خصومت کننده دشمنی کننده جمع مخاصمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختدم
تصویر مختدم
خدمت کننده، آنکه خادم میخواهد
فرهنگ لغت هوشیار
مردمیار کسی است که همیشه بخدمت بندگان خدا قیام کند و خدمت او خالی از هوا ها و شوایب نفسانی باشد و لیکن هنوز بحقیقت زهد نرسیده باشد، گاه بسبب غلبه ایمان بعضی از خدمات او در محل قبول افتد و گاه بواسطه غلبه هوا خدمت او قبول نشود
فرهنگ لغت هوشیار
آسیب رسان کوستار آنکه یا آنچه که با دیگری برخورد کند و صدمه زند، جمع مصادمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخادع
تصویر مخادع
((مَ دِ))
جمع مخدع. صندوق خانه، گنجینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منادم
تصویر منادم
((مُ دِ))
همنشین، هم صحبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخاصم
تصویر مخاصم
((مُ ص))
دشمنی کننده، دشمن
فرهنگ فارسی معین
((مُ تَ دِ))
کسی است که همیشه به خدمت بندگان خدا قیام کند و خدمت او خالی از هواها و شوایب نفسانی باشد ولیکن هنوز به حقیقت زهد نرسیده باشد. گاه به سبب غلبه ایمان بعضی از خدمات او در محل قبول افتد و گاه به واسطه غلبه هوا خدمت او قبول نشود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خادم
تصویر خادم
((دِ))
خدمتگزار، مستخدم، جمع خدّام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خادم
تصویر خادم
پیشکار
فرهنگ واژه فارسی سره
خصم، دشمن، عدو
متضاد: محب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اغواگر، خدعه گر، فریبکار، مکار، نیرنگ باز
فرهنگ واژه مترادف متضاد