جدول جو
جدول جو

معنی مخاد - جستجوی لغت در جدول جو

مخاد(مَخادد)
جمع واژۀ مخدّه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معاد
تصویر معاد
(پسرانه)
جای بازگشت، بازگشتن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مراد
تصویر مراد
(پسرانه)
خواست، آرزو، منظور، مقصود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مخاط
تصویر مخاط
آبی که از بینی جاری می شود، آب بینی، در علم زیست شناسی پوشش داخلی حفره های دهان، بینی، حلق و مری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخادع
تصویر مخادع
مخدع ها، صندوق خانه ها، جمع واژۀ مخدع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مباد
تصویر مباد
برای بیان دعا و نفرین به کار می رود، نیست باد، خدا نکند، برای مثال در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب / یارب مباد آنکه گدا معتبر شود (حافظ - ۴۵۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معاد
تصویر معاد
زنده شدن دوباره در عالم آخرت، عالم آخرت، جای بازگشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مراد
تصویر مراد
خواسته، آرزو، مقصود، منظور، در تصوف پیر، آنچه موجب کامرانی و موفقیت شود
مراد طلبیدن: درخواست کردن حاجت، برای مثال خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم / به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم (حافظ - ۷۳۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخادع
تصویر مخادع
مکر کننده، فریب دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزاد
تصویر مزاد
افزودن، زیاد کردن، افزودن قیمت چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخاض
تصویر مخاض
عارض شدن درد زایمان
فرهنگ فارسی عمید
(مُ دَ)
فریب داده شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به مخادع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دِ)
مکر و فریب کننده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فریب دهنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ دِ)
وزرا، اهل و عیال و سایر اهل البیت، نوکرها و غلامها و برده ها و خواجه ها. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(شُ رَ)
خشم و کینه گرفتن بر کسی و معارض وی گشتن در عمل. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خادّه فحادّهً، خشم و کینه گرفت بر او و او معارض گشت وی را در عمل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
جمع ماده، از ریشه پارسی ماتک ها وادگان جمع ماده یا مواد اولی (اولیه)، ماده های اصلی هر چیز مثلا انواع معادن که از آنها آلات و ادوات مختلف سازند. یا مواد ثلاث (ثلثه)، مراد وجوب امکان و امتناع است یا مواد خام. ماده هایی که از راه کشاورزی یا تربیت اغنام و احشام بدست آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخلد
تصویر مخلد
جاوید و جاویدان، دائم و همیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملاد
تصویر ملاد
قلعه، پناهگاه
فرهنگ لغت هوشیار
در فارسی مفاد: چم (مفهوم)، سود مایه آنچه بطور فایده و بهره یافته شده، معنی مفهوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معاد
تصویر معاد
برگردیدن، عود، بازگشتن، رد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مضاد
تصویر مضاد
مضاده مضادت در فارسی: نا سازی نا جوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساد
تصویر مساد
خیک روغن، خیک انگبین، استواری
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه را که پارسی است و گونه ای بازی معین در فرهنگ فارسی تازی دانسته است بنگرید به برهان توشه دان، مشته (حراج) بیشفروشی (مزایده) افزودن بیش کردن زیاد کردن افزودن، افزودن قیمت چیزی، زیادت زیادی: عشوه ای از لب شیرین تودل خواست بجان بشکر خنده لبت گفت مزادی طلبیم. (حافظ) توضیح در برهان قاطع آمده: مزاد... در عربی بمعنی زیاده کردن قیمت چیزی باشد مثل آنکه قیمت آن چیز به ده دینار رسیده باشد دیگری به دوازده دینار برساند و همچنین، زیاد کرده شده، نوعی است از بازی و آن چنان است که دو کس در برابر یکدیگر خم شده بایستند و سر بر سرهم نهند و سر ریسمانی را شخصی بر دست گیرد و بر دور وپیش ایشان میگردد و نمیگذارد که کسی بر ایشان سوار شود و بر پشت ایشان نشیند و شخصی را که محافظت ایشان میکند خر بنده گویند. چون آن شخص پای خود را بر هریک از حریفان بزند او را بیاورد و بجای آن دوکس باز دارد و همچنین محافظت آن یک کس میکند تا دیگری پاخورد و آمده سر بر سر شخص اول نهد و اگر احیانا شخصی از حریفها بر آنها سوار شود فرود نمیاد تا دیگری بدام نیفتد بعد از آن همه خلاص شوند و حالت اول دست دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مراد
تصویر مراد
آرزو، کام، خواسته، خواهش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مداد
تصویر مداد
هر ماده ای که با آن چیز نویسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخاض
تصویر مخاض
درد زایمان
فرهنگ لغت هوشیار
خلم، مف آب بینی پوشش صورتی رنگی که حفره داخلی عده زیادی از اندامها را (مانند دهان مری قصبه الریه روده معده و غیره) میپوشاند و بسبب داشتن منافذ مربوط بغدد مترشحه سطحش همیشه مرطوب است. مخاط در حقیقت مجموعه دوبافت است: یکی بافت پوششی در بالا و دیگر بافت پیوندی در زیر آن. اصطلاحا میگویند: مخاط عبارت از غشایی است که تشکیل شده از نسجی پوششی با یک لایه آستر بافت پیوندی غشا مخاطی پوشش مخاطی، ترشحات غدد وابسته به پوشش مخاطی، آب بینی. یا غشا شیطان. تار عنکبوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاد
تصویر محاد
مزاحم، مانع، مخالف
فرهنگ لغت هوشیار
مبادا (فعل صیغه دعا و نفرین) سوم شخص مفرد نهی از بودن: الف - مشود نباشد اتفاق نیفتد: بجز خیال دهان تو نیست در دل تنگ که کس مباد چو من در پی خیال محال. (حافظ) ب - نیست باد، محو بشود خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخادع
تصویر مخادع
مکر کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخادع
تصویر مخادع
((مَ دِ))
جمع مخدع. صندوق خانه، گنجینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مواد
تصویر مواد
ماتکان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از معاد
تصویر معاد
رستاخیز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مفاد
تصویر مفاد
گفتارها
فرهنگ واژه فارسی سره
اغواگر، خدعه گر، فریبکار، مکار، نیرنگ باز
فرهنگ واژه مترادف متضاد