جدول جو
جدول جو

معنی مخائض - جستجوی لغت در جدول جو

مخائض
(مَ ءِ)
این کلمه در ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 56 و 71 و 425 و چ قدیمی ص 50 و 57 و 251 جمع مخاضه معادل مخاوض آمده است: پیرامن او خندقی عمیق بود که اندیشه در مجاری آن به پایان نمی رسید و وهم را در مخائض آن پای به گل فرومی شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 طهران ص 56). و پیلی که حصن قلب بود در بعضی مخائض فروماند و به گل فروشد چندانکه در استخلاص او کوشیدند فایده نداشت... (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 71). از آن بیابان ها بگذشت و آن مخائض و مغاویر بازپس گذاشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ تهران ص 425). و رجوع به مخاضه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خائض
تصویر خائض
فرورونده، فرورونده در آب، فرورونده در امری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخاض
تصویر مخاض
عارض شدن درد زایمان
فرهنگ فارسی عمید
(خَ ءِ)
جمع واژۀ خمیض. رجوع به خمیض شود، جمع واژۀ خمیضه. (منتهی الارب) (ازلسان العرب) (از تاج العروس). رجوع به خمیضه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ)
جمع واژۀ محیضه، لتۀ حیض. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ)
مخایل. ابرها که بارنده نپندارند. رجوع به مخایل و مخیله شود، نشانه ها. علامتها. (ناظم الاطباء) :
مخائل سروری به کودکی زو بتافت
چو بر چمن شد دو برگ بوی دهد ضیمران.
مسعودسعد (دیوان ص 413).
دلالت عذر و مخائل خدیعت و مکر او ظاهر گشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 طهران ص 28). و رجوع به مخایل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ)
جمع واژۀ مراض. (از متن اللغه). رجوع به مراض شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
مرکّب از: خوض، درروندۀ در آب و جز آن، دررونده در حدیث و مشتغل بدان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
شتران آبستن یا شتران آبستن دوماهه، لا واحد لها من لفظها و واحدها خلفه نادر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از آنندراج). شتران آبستن دوماهه. (ناظم الاطباء) ، خران آبستن. (ناظم الاطباء) ، شترمادگان گشن گذاشته در آنها چندان که از اضراب باز مانند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، درد زه یعنی دردی که به وقت ولادت زنان را لاحق می شود. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به مادۀ قبل شود ، در نصاب مراد از مخاض، ابن مخاض باشد. (غیاث).
- ابن مخاض، شتربچه ای که به سال دوم درآمده باشد و اگر چه ماده باشد بنت مخاض نامند. (غیاث).
- ، شتربچه ای که مادرش گشنی یافته باشد. بنت مخاض و ابنه، مخاض مؤنث. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- ، شتربچه به سال دوم درآمده بدان جهت که مادرش لاحق به مخاض یا به شتران آبستنی گردد اگر چه آبستن نباشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- ، شتربچه که مادرش خود آبستن شده یا شترانی که درو بود. (منتهی الارب) (آنندراج). شتربچه ای که مادرش حامله باشد یا مادرش در میان شتران آبستن باشد اگر چه خود آبستن نباشد. (از محیط المحیط). ج، بنات مخاض. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
از ’خ وض’، جمع واژۀ مخاضه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مخاضه شود
لغت نامه دهخدا
(شَع ع)
از ’م خ ض’، درد زه خاستن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). درد زه گرفتن زن و جز آن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد) :
ذکر حمل مریم و نخل و مخاض
ذکر یحیی و زکریا و ریاض.
مولوی (مثنوی).
، نزدیک به زادن رسیده شدن. (منتهی الارب). نزدیک به زادن رسیدن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، باردار شدن. مخضت الشاه، باردار شد آن گوسفند. (ناظم االاطباء)
لغت نامه دهخدا
مخایل در فارسی، جمع مخیله، نشان ها پنداشتها ابر های گولزن جمع مخیله: نشانه ها علامتها: و مخایل مزید مقدرت و دلایل دوام سلطنت آن شاه رایزن از پرتو نور ضمیر این وزیر رایزن هر روز ظاهرتر چهره نمود، ابرهایی که طلیعه باران هستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خائض
تصویر خائض
فرو رونده در آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخاض
تصویر مخاض
درد زایمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخاض
تصویر مخاض
((مَ))
درد زایمان، شتران آبستن
فرهنگ فارسی معین