جدول جو
جدول جو

معنی محیان - جستجوی لغت در جدول جو

محیان
هنگام زمان
تصویری از محیان
تصویر محیان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

جمع حین، زمانها گاهان جمع حین وقتها زمانها یا در احیان. گاهگاه احیانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مویان
تصویر مویان
در حال موییدن، نوحه کنان، زاری کنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احیان
تصویر احیان
حین ها، وقتها، هنگامها، روزگاران، جمع واژۀ حین
فرهنگ فارسی عمید
آب کم، لور کند (لور سیل) آبکند، دراز ریش آب کم، گودالی که سیل کنده باشد، شکلی از 16 شکل رمل باین صورت
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ما، ماها: تمام پهلوانان زبور شاه گفتند: ای پادشاه، مایان منت داریم و فرمان برداریم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محران
تصویر محران
انگبین، کبت (زنبور عسل)، سر کش توسن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محیاه
تصویر محیاه
مایه زیست، مار زار زمین پر مار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محیار
تصویر محیار
سر گردان سر گشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدیان
تصویر مدیان
فرانسوی میانی میانه، نیم ارز (منصف ارزشی) وام دهنده، وام گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مویان
تصویر مویان
گریان و نوحه کننده، در حال موییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لحیان
تصویر لحیان
((لِ))
آب کم، گودالی که سیل کنده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مویان
تصویر مویان
گریه کنان، نوحه کنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محیا
تصویر محیا
(دخترانه)
زندگی، حیات
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از میان
تصویر میان
بین، وسط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از میان
تصویر میان
وسط، درون، داخل، در علم زیست شناسی کمر، کمربند، غلاف
میان بستن: کمربند بستن، کنایه از آماده شدن برای کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محیا
تصویر محیا
صورت، رخسار، چهره، روی مردم زندگی، هستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میان
تصویر میان
وسط هر چیز مانند میان مجلس و شهر و یا میان باغ و امثال آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محیا
تصویر محیا
((مَ))
زندگی، حیات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میان
تصویر میان
وسط، کمر، درون، داخل، بین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محیا
تصویر محیا
روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، دیباچه، عذار، گردماه، لچ، رخسار، وجنات، عارض، چیچک، رخساره، دیباجه، چهر، دیمر، غرّه، سج، خدّ، دیمه
فرهنگ فارسی عمید