جدول جو
جدول جو

معنی محکم - جستجوی لغت در جدول جو

محکم
استوار، سخت، دارای پایداری که به راحتی سست نمی شود مثلاً ایمان محکم، ویژگی آنچه دارای سنجیدگی و استواری است، باوقار، متین، مقابل متشابه، آیه ای که معنی آن واضح و آشکار است، به سختی، به شدت، مورد وثوق و اطمینان
تصویری از محکم
تصویر محکم
فرهنگ فارسی عمید
محکم
(مُ حَکْ کِ)
استوارکننده، بازدارنده. منعکننده، کسی که با قدرت و توانائی تقلید میکند. (ناظم الاطباء) ، پیر کارآزمودۀ باحکمت و خود انصاف دهنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
محکم
(مُ کِ)
استوارکننده. (ناظم الاطباء). استوارگرداننده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
محکم
استوار کننده، بازدارنده، منع کننده، سخت استوار، استوار گرداننده
تصویری از محکم
تصویر محکم
فرهنگ لغت هوشیار
محکم
((مُ حَ کَّ))
مردی مسلمان که او را اختیار دهند میان قتل و کفر و او قتل را قبول کند و اسلام خویش راحفظ نماید
فرهنگ فارسی معین
محکم
((مُ حَ کِّ))
انصاف دهنده
تصویری از محکم
تصویر محکم
فرهنگ فارسی معین
محکم
((مُ کَ))
سخت، استوار، شدید، با نیرو، قدرت یا فشار بسیار زیاد، آیاتی از قرآن که معنی اش روشن است و نیازی به تعبیر ندارد
تصویری از محکم
تصویر محکم
فرهنگ فارسی معین
محکم
استوار، پابرجا، سخت
تصویری از محکم
تصویر محکم
فرهنگ واژه فارسی سره
محکم
استوار، بادوام، پابرجا، پایدار، ثابت، سدید، قایم، قرص، مستحکم، مقاوم، مستقر، مضبوط، سخت، سفت، شدید، فشرده، صلب، جزم، راسخ، قانع کننده، متقن، متین، مستدل، واثق، به سختی، به شدت، شدید، مورد اطمینان، موردوثوق، موثق 7
فرهنگ واژه مترادف متضاد
محکم
بحزمٍ
تصویری از محکم
تصویر محکم
دیکشنری فارسی به عربی
محکم
Firm, Robust, Solid, Solidly, Soundly, Staunch, Stout, Tight, Tightly
تصویری از محکم
تصویر محکم
دیکشنری فارسی به انگلیسی
محکم
ferme, robuste, solide, solidement, avec du son, serré, fermement
تصویری از محکم
تصویر محکم
دیکشنری فارسی به فرانسوی
محکم
stevig, robuust, solide, luid, standvast, sterk, strak
تصویری از محکم
تصویر محکم
دیکشنری فارسی به هلندی
محکم
มั่นคง , แข็งแรง , แข็ง , อย่างมั่นคง , ดัง , มั่นคง , แข็งแรง , คับ , อย่างแน่นหนา
تصویری از محکم
تصویر محکم
دیکشنری فارسی به تایلندی
محکم
firme, robusto, sólido, solidamente, com som, apertado, firmemente
تصویری از محکم
تصویر محکم
دیکشنری فارسی به پرتغالی
محکم
fest, robust, solide, kräftig, standhaft, eng
تصویری از محکم
تصویر محکم
دیکشنری فارسی به آلمانی
محکم
solidny, robustny, solidnie, głośno, stanowczy, mocny, ciasny, mocno
تصویری از محکم
تصویر محکم
دیکشنری فارسی به لهستانی
محکم
твёрдый , крепкий , твердый , твердо , громко , стойкий , крепкий , тугой , плотно
تصویری از محکم
تصویر محکم
دیکشنری فارسی به روسی
محکم
مضبوط , پختہ , مضبوطی سے , بلند آواز سے , پختہ , تنگ , مضبوطی سے
تصویری از محکم
تصویر محکم
دیکشنری فارسی به اردو
محکم
מוצק , חזק , מוצק , בחוזקה , בקול רם , איתן , חזק , הדוק
تصویری از محکم
تصویر محکم
دیکشنری فارسی به عبری
محکم
thabiti, imara, kwa uthabiti, kwa sauti, ngumu, kwa nguvu
تصویری از محکم
تصویر محکم
دیکشنری فارسی به سواحیلی
محکم
firme, robusto, sólido, sólidamente, con sonido, apretado, fuertemente
تصویری از محکم
تصویر محکم
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
محکم
堅固な , 頑丈な , 固体の , しっかりと , 大きな音で , しっかりした , 丈夫な , きつい , きつく
تصویری از محکم
تصویر محکم
دیکشنری فارسی به ژاپنی
محکم
坚固的 , 强壮的 , 固体的 , 坚固地 , 有声地 , 坚定的 , 紧的 , 紧紧地
تصویری از محکم
تصویر محکم
دیکشنری فارسی به چینی
محکم
단단한 , 튼튼한 , 단단하게 , 큰 소리로 , 꽉 찬 , 꽉
تصویری از محکم
تصویر محکم
دیکشنری فارسی به کره ای
محکم
sağlam, katı, sağlam bir şekilde, yüksek sesle, sıkı, sıkıca
تصویری از محکم
تصویر محکم
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
محکم
kokoh, kuat, padat, dengan kokoh, dengan suara keras, teguh, ketat, dengan erat
تصویری از محکم
تصویر محکم
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
محکم
міцний , твердий , міцно , голосно , стійкий , тісний
تصویری از محکم
تصویر محکم
دیکشنری فارسی به اوکراینی
محکم
दृढ़ , मजबूत , ठोस , ठोस तरीके से , जोर से , दृढ़ , मज़बूत , तंग , मजबूती से
تصویری از محکم
تصویر محکم
دیکشنری فارسی به هندی
محکم
fermo, robusto, solido, saldamente, con suono, stretto
تصویری از محکم
تصویر محکم
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
محکم
দৃঢ় , শক্তিশালী , কঠিন , দৃঢ়ভাবে , উচ্চস্বরে , দৃঢ় , মজবুত , টাইট , শক্তভাবে
تصویری از محکم
تصویر محکم
دیکشنری فارسی به بنگالی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محکمه
تصویر محکمه
جای دادرسی، دادگاه
محکمۀ استیناف: در علم حقوق دادگاه استان
محکمۀ بدایت: در علم حقوق دادگاه شهرستان
محکمۀ صلح: در علم حقوق دادگاه بخش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محکمه
تصویر محکمه
محل قضاوت، سرای قاضی، دیوان خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محکمی
تصویر محکمی
استواری، سختی، بستگی، استحکام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محکمه
تصویر محکمه
((مَ کَ مِ))
دادگاه، جای دادرسی، جمع محاکم
فرهنگ فارسی معین