جدول جو
جدول جو

معنی محولی - جستجوی لغت در جدول جو

محولی(مُ حَوْ وَ)
منسوب است به محول که قریه ای است در دوفرسنگی بغداد. (الانساب سمعانی). منسوب به محول، شهرکی در غرب بغداد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محصلی
تصویر محصلی
مربوط به محصل، شغل و عمل محصل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متولی
تصویر متولی
کسی که کاری به عهدۀ او سپرده شده، سرپرست، کارگردان، سرپرست املاک موقوفه، جانشین
فرهنگ فارسی عمید
کار گزار، جادنگو (متولی وقف)، سر پرست برمک، کیشمند دینکار پیشنماز کسی که اداره امور موسسه یا کاری را بعهده گرفته، آنکه اداره امور بقعه ای از بقاع متبرکه را بعهده دارد، سرپرست املاک موقوفه: ... مدرسان و شیخ الاسلامان و پیش نمازان و قضاه و متولیان... توضیح کسی است که بر حسب صفات و مشخصاتی که واقف در وقف نامه ذکر کرده است در هر عصر و زمانی باداره امور وقف موافق نظر واقف می پردازد. معمولا حق الزحمه وی در وقف نامه ها یک عشر از درآمد موقوفه است. عمل و سمت متولی در اداره موقوفه بنام تولیت خوانده میشود. معمولا واقفان تا خود زنده هستند متولی موقوفه نیز میباشند. در اکثر وقف نامه ها تولیت در اعقاب و فرزندان واقف نسلی پس از نسل دیگر معین میگردد. در بعضی وقف نامه ها نیز از همان آغاز امر بواسطه اینکه واقف فرزندی نداشته و یا از فرزندان خود ناراضی بوده است تولیت در غیر اولاد و خاندان واقف قرار داده شده است. در بعض دیگر از موقوفات مهم نیز برای اینکه کسانی نتوانند بملک موقوفه تجاوز کنند تولیت بسلطان وقت تفویض شده است از قبیل قسمت اعظم موقوفات آستان قدس رضوی و موقوفات مدرسه سپهسالار ناصری در تهران. یا متولی منصوب یا متصدی. اگر موقوفه ای مجهول التولیه باشد کسی که قبل از وضع قانون اوقاف از طرف حاکم شرع معین میشد و پس از اجرای قانون اوقاف از طرف اداره کل (سازمان) اوقاف برای اداره موقوفه انتخاب میگردد بنام متولی منصوب یا متصدی خوانده میشود. یا متولی منصوص. کسی است که در وقف نامه نام او برده شده و یا صفات و مشخصاتی برای متولی ذکر شده که با فرد معینی منطبق گردد از قبیل: ارشد اکبر اعلم اتقی و اورع اولاد یا اعلم علمای محل و یا پیشنماز مسجد جامع و نظایر آنها
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده آسه یی: مهره دویم گردن منسوب به محور، دومین مهره گردن آسه یی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغولی
تصویر مغولی
منسوب به مغول مربوط به مغول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملولی
تصویر ملولی
میمون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممولی
تصویر ممولی
میمون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متولی
تصویر متولی
((مُ تَ وَ لّ))
سرپرست، مباشر، سرپرست املاک موقوفه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محوله
تصویر محوله
سپرده شده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متولی
تصویر متولی
دست اندرکار، سرپرست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
Transformational, Transformative
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از محوری
تصویر محوری
Pivotal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
transformationnel, transformateur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از محوری
تصویر محوری
pivot
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
เชิงเปลี่ยนแปลง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از محوری
تصویر محوری
केंद्रीय
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
transformationeel, transformerend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از محوری
تصویر محوری
cruciale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از محوری
تصویر محوری
zentral
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از محوری
تصویر محوری
pivotal
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
transformacional, transformador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
trasformazionale, trasformativo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
трансформаційний , трансформуючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
transformacional, transformador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محوری
تصویر محوری
cruciaal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
变革性的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از محوری
تصویر محوری
центральний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
transformacyjny, transformujący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از محوری
تصویر محوری
ключевой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از محوری
تصویر محوری
kluczowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
transformational, transformativ
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تحولی
تصویر تحولی
трансформационный , трансформирующий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از محوری
تصویر محوری
crucial
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محوری
تصویر محوری
গুরুত্বপূর্ণ
دیکشنری فارسی به بنگالی