جدول جو
جدول جو

معنی محور - جستجوی لغت در جدول جو

محور
راهی که دو مکان را به هم وصل کند، راه ارتباطی مثلاً محور تهران ی قم، کنایه از چیزی که امور بر مبنای آن جریان یابد، اساس، مبنا، میله ای به شکل استوانه که جسمی به دور آن می گردد، در علم زمین شناسی خطی فرضی که یک سر آن در قطب شمال و سر دیگرش در قطب جنوب است و زمین حرکت وضعی خود را دور آن انجام می دهد
تصویری از محور
تصویر محور
فرهنگ فارسی عمید
محور(مُ حَوْ وِ)
کسی که سپید و براق می کند.
- محورالثیاب، آنکه جامه را سپید می کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
محور(مُ حَوْ وَ)
سپیدکرده. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، جامۀ سپیدکرده شده. نان پهن و گرده شده. (از ناظم الاطباء) ، موزۀ محور، موزه ای که آستر آن از چرم سرخ کرده اند. (یادداشت مرحوم دهخدا). خف ّ محوّر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
محور
آنچه گرد خود گردد، خط موهومی که یک سر آن در قطب شمال و سر دیگرش در قطب جنوب است و زمین حرکت وضعی خود را دور آن انجام میدهد
فرهنگ لغت هوشیار
محور((مِ وَ))
تیر چرخ که چرخ دور آن می گردد، خط فرضی که یک سر آن در قطب شمال و سر دیگرش در قطب جنوب است و زمین حرکت وضعی خود را دور آن انجام می دهد
تصویری از محور
تصویر محور
فرهنگ فارسی معین
محور
آسه، قطب، مدار، مرکز، اساس، پایه، پی، مبنا، راه، جاده، شافت، قطر، خط مفروض
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مِحْ وَ)
منسوب به محور، دراصطلاح پزشکی دومین مهرۀ گردن. مهرۀ آسه ای، در اصطلاح گیاه شناسی، جوانه های محوری یا جانبی جوانه هایی هستند که در طول ساقۀ نبات قرار گرفته اند و هر یک از آنها از کنار یک برگ (محلی که دمبرگ به ساقه متصل میشود) خارج گشته اند. رجوع به گیاه شناسی ثابتی صص 221- 226 شود
لغت نامه دهخدا
(مَحْ وَ رَ / رِ)
صندوقچۀ خرد از چرم سطبر و بلغار. مجری از چرم برای خرد و ریز زنان (شاید مصحف محبره به معنی دوات و سیاهی دان) باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَوْ وَ)
جایی است در بلاد مراد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَوْ وَ رَ)
تأنیث محور. جفنه محوره، کاسۀ سپید کرده شده به کوهان و پیه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَحْ وَ /وُ رَ)
پاسخ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
در تازی نیامده آسه یی: مهره دویم گردن منسوب به محور، دومین مهره گردن آسه یی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محوری
تصویر محوری
محوريٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از محوری
تصویر محوری
Pivotal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از محوری
تصویر محوری
pivot
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از محوری
تصویر محوری
重要な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
محوری
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از محوری
تصویر محوری
محوری
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از محوری
تصویر محوری
สำคัญ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از محوری
تصویر محوری
muhimu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از محوری
تصویر محوری
מרכזי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از محوری
تصویر محوری
belirleyici
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از محوری
تصویر محوری
关键的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از محوری
تصویر محوری
중추적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از محوری
تصویر محوری
penting
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از محوری
تصویر محوری
গুরুত্বপূর্ণ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از محوری
تصویر محوری
cruciale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از محوری
تصویر محوری
pivotal
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از محوری
تصویر محوری
zentral
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از محوری
تصویر محوری
cruciaal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از محوری
تصویر محوری
центральний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از محوری
تصویر محوری
ключевой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از محوری
تصویر محوری
kluczowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از محوری
تصویر محوری
crucial
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از محوری
تصویر محوری
केंद्रीय
دیکشنری فارسی به هندی