دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان لار، واقع در 70هزارگزی شمال باختری لار. کنار راه فرعی لار به خنج با 136 تن سکنه. آب آن ازچاه و باران است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان لار، واقع در 70هزارگزی شمال باختری لار. کنار راه فرعی لار به خنج با 136 تن سکنه. آب آن ازچاه و باران است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
خانه وحش و سبع. (منتهی الارب). کناس الظبی. مدلج. (متن اللغه). آرامگاه وحوش. (از اقرب الموارد). رجوع به مدلج شود، ما بین چاه آب و حوض. مدلج. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). رجوع به مدلج شود، جای تهی کردن دلو از حوض و جز آن. (منتهی الارب)
خانه وحش و سبع. (منتهی الارب). کناس الظبی. مدلج. (متن اللغه). آرامگاه وحوش. (از اقرب الموارد). رجوع به مدلج شود، ما بین چاه آب و حوض. مدلج. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). رجوع به مَدلَج شود، جای تهی کردن دلو از حوض و جز آن. (منتهی الارب)
شیردوشۀ چرمین بزرگ که بدان شیر به سوی کاسه ها نقل کرده شود یا عام است. (منتهی الارب). قوطی بزرگی که در آن شیر نقل کنند. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
شیردوشۀ چرمین بزرگ که بدان شیر به سوی کاسه ها نقل کرده شود یا عام است. (منتهی الارب). قوطی بزرگی که در آن شیر نقل کنند. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
ارض محلسه، زمین که گیاه بر وی مانند حلس شده باشد از بسیاری. (منتهی الارب). زمینی که گیاه بر روی وی از بسیاری مانند گلیم باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به احلاس شود
ارض محلسه، زمین که گیاه بر وی مانند حلس شده باشد از بسیاری. (منتهی الارب). زمینی که گیاه بر روی وی از بسیاری مانند گلیم باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به احلاس شود
مؤنث محلف. و رجوع به محلف شود، ناقه محلفه، ماده شتری که در فربهی وی شک کنند. (از منتهی الارب) ، کمیت غیرمحلفه، اسب که رنگ آن خالص باشد. (از اقرب الموارد)
مؤنث محلف. و رجوع به محلف شود، ناقه محلفه، ماده شتری که در فربهی وی شک کنند. (از منتهی الارب) ، کمیت غیرمحلفه، اسب که رنگ آن خالص باشد. (از اقرب الموارد)