جدول جو
جدول جو

معنی محلاءه - جستجوی لغت در جدول جو

محلاءه
(مِ ءَ)
ابزاری که بدان سرمه در چشم می کشند. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس) ، ابزاری آهنین که بدان موی و چرک از روی ادیم دور می کنند. (ناظم الاطباء). رجوع به محلاه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محتاله
تصویر محتاله
زن حیله گر، مکار، بامکر و فریب، نیرنگ باز
فرهنگ فارسی عمید
(مِ / مُ ءَ)
گرانی که از امتلا پدید آید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
زکام زده گردیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). زکام زده گردیدن از امتلاء. (از اقرب الموارد) ، توانگر مالدار و نیکومعامله گردیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ملائت شود
لغت نامه دهخدا
(عَ تَ)
ملأ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به ملأ شود
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ ءَ)
ارض مکلاءه، زمین بسیارگیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَ)
زکام. (بحر الجواهر) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (آنندراج). زکام از امتلاء. (از اقرب الموارد) ، سستی شتر از دیر بستگی بعدرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ ءَ)
هیئت پر شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). هیئت امتلاء. و گویند: هو حسن الملاءه، ای الامتلاء. (از اقرب الموارد) ، زحمت امتلای طعام وسیری. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مِ ءَ)
هیئت پری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
آهن و مانند آن که بدان چرک و پوست دور کننداز روی ادیم. (منتهی الارب). و رجوع به محلاءه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ ءَ)
زمین بسیاردرخت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ ءَ)
سرمه. (منتهی الارب) (آنندراج) ، پوست تنک که برخیزد از چرم بوقت دباغت. (از منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
محتاله در فارسی مونث محتال: ترفندگر: زن مونث محتال زن حیله گر: ازره مرو بعشوه دنیا که این عجوز مکاره می نشیند و محتاله میرود. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محلوله
تصویر محلوله
محلوله در فارسی مونث محلول آبیده مونث محلول جمع محلولات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محلاتی
تصویر محلاتی
منسوب به محلات از مردم محلات
فرهنگ لغت هوشیار
همچون محصلان مانند شاگردان، اجرت و مزدی که بفراهم آورنده مالیات و خراج دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محتاله
تصویر محتاله
((مُ لِ))
زن حیله گر، جاکش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخلانه
تصویر مخلانه
Obtrusively
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مخلانه
تصویر مخلانه
de manière intrusive
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مخلانه
تصویر مخلانه
intrusivamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مخلانه
تصویر مخلانه
অনধিকারভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مخلانه
تصویر مخلانه
押し付けがましく
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مخلانه
تصویر مخلانه
打扰地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مخلانه
تصویر مخلانه
참견하게
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مخلانه
تصویر مخلانه
müdahaleci bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مخلانه
تصویر مخلانه
secara mengganggu
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مخلانه
تصویر مخلانه
in modo invadente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مخلانه
تصویر مخلانه
अतिक्रामक रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مخلانه
تصویر مخلانه
aufdringlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مخلانه
تصویر مخلانه
intrusivamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مخلانه
تصویر مخلانه
opdringerig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مخلانه
تصویر مخلانه
нав'язливо
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مخلانه
تصویر مخلانه
навязчиво
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مخلانه
تصویر مخلانه
natrętnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مخلانه
تصویر مخلانه
בצורה חודרנית
دیکشنری فارسی به عبری