جدول جو
جدول جو

معنی محقق - جستجوی لغت در جدول جو

محقق
درست و استوار، قطعی و مسلّم، به حقیقت پیوسته
تصویری از محقق
تصویر محقق
فرهنگ فارسی عمید
محقق
اهل تحقیق، تحقیق کننده، در تصوف کسی که به حقیقت چیزی رسیده است
تصویری از محقق
تصویر محقق
فرهنگ فارسی عمید
محقق
(مُ حَقْ قَ)
نام خطی از شش خط که ابن مقله آن را وضع کرده است. (غیاث) (ناظم الاطباء). (قلم یا خط...) خط عراقی است که در زمان بنی عباس مرسوم گشت. قسمی از خطوط عربی (برای نوشتن). یکی از هفت قلم قدیم. (یادداشت مرحوم دهخدا). قلمی (شعبه ای) از خط عربی است مستخرج ازقلم ریاسی یا مدور کبیر. (ترجمه الفهرست ص 14). این خط در عهد بنی عباس پدید آمد و آن را خط عراقی و خط وراقی هم میگفتند و این خط مرتباً رو به ازدیاد و زیبائی گذاشت تا زمان مأمون. (ترجمه الفهرست ص 14)
لغت نامه دهخدا
محقق
(مُ حَقْ قَ)
چیزی که تحقیق شده. (غیاث). آنچه به تحقیق رسیده. مسلم. آنچه به درستی دانسته شده است. درست. راست:
محقق است که دنیا سرای عاریت است
برای شستن و برخاستن نفرماید.
سعدی.
بعد از آن خبری محقق ازو نیامد. (ظفرنامۀ یزدی ج 2 ص 415).
- محقق شدن، به ثبوت رسیدن. ثابت شدن:
حق نیست مگر که حب حیدر
خیرات بدو شود محقق.
ناصرخسرو.
و اهلیت این امانیت و محرمیت او این اسرار را محقق گشت. (کلیله و دمنه).
- ، واقعیت یافتن. به حقیقت پیوستن:
گر این خیال محقق شدی به بیداری
که روی عزم همایون ازاین طرف داری.
سعدی.
- محقق کردن، به ثبوت رسانیدن. به منصۀ ظهور رسانیدن. استوار و قطعی ساختن: بر موجب این قضیت نیت غزوی دیگرمحقق کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 273).
- محقق گردیدن، محقق شدن: و عجز آن طایفه در ایراد مثل قرآن هنگام تحدی محقق گشت. (لباب الالباب ص 7).
، رصین. محکم. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
محقق
(مُ حَقْ قِ)
تحقیق کننده. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پژوهنده. بررسنده. (غیاث). آنکه سخن را به دلیل ثابت کند. (غیاث) (آنندراج). کسی که مطلب را به دلیل ثابت و مبرهن میکند. (ناظم الاطباء) :
بر یاد محقق مهینه
انگشت کهینه بسته دارد.
خاقانی.
مرا اسقف محقق تر شناسد
ز یعقوب و ز نسطور و ز ملکا.
خاقانی.
محققان سخن زین درخت میوه برند
وگر شوند سراسر درختک دانا.
خاقانی.
آنها که محققان راهند
در مسند فقر پادشاهند.
سعدی.
نه محقق بود نه دانشمند
چارپائی بر او کتابی چند.
سعدی.
محقق همان بیند اندر ابل
که در خوبرویان چین و چگل.
سعدی.
غفلت از ایام عشق پیش محقق خطاست
اول صبح است خیز آخر دنیا فناست.
سعدی.
، در اصطلاح صوفیه کسی که بر او حقیقت اشیاءکما ینبغی منکشف گشته باشد و این معنی کسی را میسر است که از حجت و برهان گذشته به مرتبۀ کشف الهی رسیده باشد و به عین العیان مشاهده نموده باشد که حقیقت همه اشیاء حق است و بغیر از وجود احد مطلق موجودی دیگر نیست و موجودیت اشیاء دیگر بجز اضافت بیش نیست. (غیاث) (آنندراج) ، کسی که به درستی و خوبی میداند و تدریس میکند و می آموزاند. کسی که قرآن مجید را با تفسیر آن به خوبی فراگرفته باشد، واجب کننده چیزی، حکیم و فیلسوف، معلم و مدرس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
محقق
تحقیق کننده، پژوهنده
تصویری از محقق
تصویر محقق
فرهنگ لغت هوشیار
محقق
((مُ حَ قِّ))
تحقیق کننده، اهل تحقیق
تصویری از محقق
تصویر محقق
فرهنگ فارسی معین
محقق
امر تحقیق شده، راست و درست، تحقیق یافته، به حقیقت پیوسته
تصویری از محقق
تصویر محقق
فرهنگ فارسی معین
محقق
پژوهشگر، پژوهنده
تصویری از محقق
تصویر محقق
فرهنگ واژه فارسی سره
محقق
الباحث
تصویری از محقق
تصویر محقق
دیکشنری فارسی به عربی
محقق
Fulfilled, Investigator, Researcher
تصویری از محقق
تصویر محقق
دیکشنری فارسی به انگلیسی
محقق
chercheur, enquêteur
تصویری از محقق
تصویر محقق
دیکشنری فارسی به فرانسوی
محقق
onderzoeker
تصویری از محقق
تصویر محقق
دیکشنری فارسی به هلندی
محقق
นักวิจัย , นักสืบสวน
تصویری از محقق
تصویر محقق
دیکشنری فارسی به تایلندی
محقق
pesquisador, investigador
تصویری از محقق
تصویر محقق
دیکشنری فارسی به پرتغالی
محقق
Forscher, Ermittler
تصویری از محقق
تصویر محقق
دیکشنری فارسی به آلمانی
محقق
badacz, śledczy
تصویری از محقق
تصویر محقق
دیکشنری فارسی به لهستانی
محقق
исследователь , следователь
تصویری از محقق
تصویر محقق
دیکشنری فارسی به روسی
محقق
محقّق
دیکشنری اردو به فارسی
محقق
محقق , محقق
تصویری از محقق
تصویر محقق
دیکشنری فارسی به اردو
محقق
研究者 , 調査官
تصویری از محقق
تصویر محقق
دیکشنری فارسی به ژاپنی
محقق
mtafiti, mpelelezi
تصویری از محقق
تصویر محقق
دیکشنری فارسی به سواحیلی
محقق
investigador
تصویری از محقق
تصویر محقق
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
محقق
研究员 , 调查员
تصویری از محقق
تصویر محقق
دیکشنری فارسی به چینی
محقق
חוקר , חוקר
تصویری از محقق
تصویر محقق
دیکشنری فارسی به عبری
محقق
연구원 , 조사관
تصویری از محقق
تصویر محقق
دیکشنری فارسی به کره ای
محقق
araştırmacı
تصویری از محقق
تصویر محقق
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
محقق
peneliti, penyelidik
تصویری از محقق
تصویر محقق
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
محقق
дослідник , слідчий
تصویری از محقق
تصویر محقق
دیکشنری فارسی به اوکراینی
محقق
शोधकर्ता , जांचकर्ता
تصویری از محقق
تصویر محقق
دیکشنری فارسی به هندی
محقق
ricercatore, investigatore
تصویری از محقق
تصویر محقق
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
محقق
গবেষক , তদন্তকারী
تصویری از محقق
تصویر محقق
دیکشنری فارسی به بنگالی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ حَقْ قِ قَ)
مؤنث محقق. رجوع به محقق شود
لغت نامه دهخدا
مسلماً، قطعاً، حقیقتاً، بتحقیق حقیقه، محققا در خدمت باجتماع موفق خواهد شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محققه
تصویر محققه
مونث محقق جمع محققات. مونث محقق جمع محققات
فرهنگ لغت هوشیار